رمان آصلان

  • ۱۳ دی ۱۴۰۳
  • دسته‌بندی نشده
رمان آصلان

بخوانید: رمان آصلان اثر مائده قریشی دانلود آسان فایل PDF – ویرایش جدید + قابل اجرا در همه دستگاه ها (اندروید و iOS)

آصلان شاهی، تاجر چرمی نامدار و خشنی است که از دختر زیبا و مظلومی دورادور مراقبت می‌کند، آصلان نمی خواهد نزدیک آن دختر بشود. زیرا به خودش قول داده که در امانت خیانت نکند! اما با طنازی و دلبری آلما طاقتش طاق می‌شود، و او را مال خودش می‌کند غافل از اینکه مقصر مرگ خانواده‌ی آلما …

پیش نمایشی از رمان آصلان

پشت رل جای می‌گیرد و ماشین را روشن می‌کند! دنده را جا به جا می‌کند و پایش را روی پدال گاز می‌فشارد. به سرعت از پارکینگ فرودگاه خارج می‌شود و به سمت خانه‌اش می‌راند؛ تنها جایی که می‌توانست کمی میان دیوارهای شیشه‌ایش سکوت پیدا کند! خودش را در آن غرق کند و توشه‌ی نفرتش را سنگین تر‌! توشه‌ای که به اندازه‌ی مرگ رویاهای بچگی‌اش بود! ضربه‌ای به فرمان می‌زند و بلافاصله آن را در مشتش می‌فشارد. سرعتش هر لحظه بیشتر و این میان حواسش از چراغ قرمزها پرت می‌شود نگاهش را به رو به رو دوخته و هر از گاهی فقط نیم نگاهی به آینه‌ها می‌اندازد! اندکی از سرعت ماشین می‌کاهد و با کف دستش

فرمان را می‌چرخاند! ماشین را به داخل فرعی که به نوعی میانبر محسوب می‌شود می‌کشاند! صدای زنگ گوشی‌اش در اتاقک اتومبیل می‌پیچد اما توجهی خرج آن نمی‌کند! مغزش همدست خاطرات شده و پسر بچه‌ای را به یاد می‌آورد با چشم‌های عسلی و موهای بور! پسر بچه‌ای که به همراه پدرش تمام رویاهای کودکانه‌اش را در گودال عمیقی ریخته بودند و با خاک مرده رویش را پوشانده بودند! همه چیز را حتی با گذشت سال‌های طولانی یادش بود؛ حافظه‌اش هم با گوی نفرت در یک تیم رفته بودند و آواز سر می‌دادند‌! آوازی که قافیه‌ی هر بیتش نوای کشتن سر می‌داد و درندگی! حکم، عدم فراموشی بود و همین مزید بر علت

شده بود که او هیچ گاه در تشخیص انسان‌ها اشتباه نکند حکم را از بر بود که چند لحظه پیش در فرودگاه آن چشم‌ها را دیده بود و شناخته بود! همان چشم‌هایی که روزی پر شرارت به او خیره می‌شدند و دلش را می‌سوزاندند! درست مثل بچگی‌هایش بود فقط مانند او شماره‌ی سن و قدش عوض شده بود! پیشانی‌اش از این یادآوری چین می‌خورد و او راضیست! باید همین طور باشد! از یاد نمی‌برد، می‌درید، می‌کشت و گلویشان را همچون گرگی خون خوار پاره می‌کرد اتومبیل را با خشم فروخورده‌ای به داخل حیاط سنگ فرش شده هدایت می‌کند و از آن پیاده می‌شود! با کف دست ضربه‌ی نه چندان آرامی به درب ماشین وارد می‌کند و …

صفحه اختصاصی این رمان در رمان بوک: رمان آصلان

  • اشتراک گذاری
نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
  • admin
  • 8 بازدید
لینک کوتاه:
برچسب ها
مطالب مرتبط
موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
درباره ما
به بوک
به‌بوک: مرجع دانلود رایگان رمان‌های عاشقانه و جذاب ایرانی و خارجی. دنیایی از داستان‌های عاشقانه، هیجان‌انگیز و جذاب در انتظار شماست. کتابخانه‌ی آنلاین ما شامل هزاران رمان در ژانرهای مختلف است. همین حالا به‌بوک را ببینید و غرق در دنیای داستان شوید!
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
ابر برچسب ها
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!