من سامانتا هستم هکر حرفه ای FBI. وقتی که من پشت صفحه کامپیوتر میشینم، با همه فاصلهای امن دارم. دختری قدرتمند و تا به حال با هیچ مردی رابطه نداشتم… اما داستان از جایی شروع میشه که...اسیر دستهای مافیای موادمخدر کلمبیا، آندرس مورنو شدم. اون قوی و پولدار و ترسناکه. و برادر بیرحمش کریستیان دستور داده که افرادش من رو بکشن.من سعی کردم بجنگم ولی نتونستم از دستشون فرار کنم. اون میخواد که خواسته هاش رو بپذیرم،دردش تو خواستههای تاریکی که اون بهم تحمیل میکنه منعکس شده.وسواس بیمارگونهاش اشتباهه، اما شاید من هم، یه بیمار روانی باشم.
گوشه ای از رمان اسارت شیرین اثر مهدیس :
بغلم کرد، اما دیگه نمیتونستم مقاومت کنم احساس خستگی ضعف و درماندگی میکردم. اشک از چشم هام سرازیر شد توی اون لحظه تنها چیزی که میدونستم این بود که اسیر شدم. اون میتونست من رو لمس کنه.. با صدای شکسته ای گفتم: «بزار من برم.» با لحن آروم و مطمئنی جواب داد: «این اتفاق نمی افته.» با التماس گفتم: «بهم دست نزن!» نمی تونستم دستهاش رو احساس کنم و اون انگار به یک حیوان وحشت زده یا حیوان خونگی مورد علاقه اش آرامش میده من هر زمانی که بخوام میتونم لمست کنم.» آهی کشید و با مکت ادامه داد: بعدا روی این موضوع بیشتر کار میکنیم من رو روی زمین گذاشت تا روی پاهای خودم بایستم.چشم هام می کردم راه خروج باشه شاید بتونم خودم رو نجات بدم. به در بسته روبه روی تخت چرخید که تصور آندرس که متوجه جهت نگاه من شده بود گفت: نه امتحانش نکن وگرنه تنبیه بدی میشی برو اشک هات رو بشور.»
اشاره ای به در سمت راست که به حمام منتهی میشد کرد متوجه شدم که الان چقدر به حمام نیاز دارم وارد حمام شدم که احساس کردم وقتی راه میرم، کف پاهام چسبناک میشه. اما من فقط با فرار کردن آروم میشم نمیتونم صبر کنم تا دوستهام من رو پیدا کنند. من هکر FBI هستم و میتونم از اینجا خارج بشم. اما نمی تونستم آندرس : رو بدون سلاح از بین ببرم هنوز جای کمربندش روی بدنم گزگز میکنه و نمیخوام دوباره درد بکشم اما این تنها دلیل من نبود. نمیتونم بشینم و برای دفاع از خودم هیچ کاری نکنم پس بنابراین باید یک سلاح برای خودم پیدا کنم چشمهام رو دور تا دور حمام مجلل چرخوندم تا شاید چیزی پیدا کنم. نگاهم به تیغی افتاد که کنار روشویی بود در رو قفل کردم این کار جلوش رو نمی گرفت. قبلاً ثابت کرده بود که چقدر قوی و سرسخته.
دانلود رمان اسارت شیرین pdf مهدیس