دانلود رمان پینار pdf ریحانه کیامری

دانلود رمان پینار pdf ریحانه کیامری

چمدانش را پشت سرش می‌کشید و نگاهش به پارچه سیاه رنگی که بر سر در خانه پدری‌اش آویزان بود، خیره شد. احساس ناخوشایندی داشت از اینکه بعد از ده سال، در این شرایط بازگشته بود. هیچ‌وقت دلش نمی‌خواست برود، اما مجبورش کرده بودند… پسر بزرگ خانواده بود؛ چشم و چراغ پدر و امید مادر. اما دست روزگار ده سال او را در غربت نگه داشت و حالا در این آشفته‌بازار برگشته بود.

دانلود رمان جدید پینار اثری زیبا از ریحانه کیامری

خلاصه رمان پینار از ریحانه کیامری :

تمام روزش را با حس سرخوردگی حال به هم زنی طی کرد. حس پس زده شدن… حس بازیچه شدن… حس میکرد اردلان بازیاش داده شاید واقعا فقط آمده بود انتقام ده سال پیش را بگیرد… ده سال پیشی که یگانهی بیچاره تنها قربانی بیدفاعش بود… و اردلان نباید میفهمید… در برابر سؤال جوابهای مینا بیحوصله گفته بود به حال خودش رهایش کند و صحنهی صبح اصلا لحظهای از پیش چشمانش کنار نمیرفت…. بعد از اتمام ساعت کاری داشت به سمت خانه میراند پشت چراغ قرمز اولین چهارراه بود که با زنگ خوردن موبایلش و دیدن اسم مهندس کاویانی» روی صفحهاش به خود لعنت فرستاد. اینم وقت گیر آورده همین الان… حوصله ندارم….. از شب قبل حرف زده بودند نمیشد که جواب ندهد. حتی همین یک ساعت پیش هم در جواب پیامک آدرس رستوران ایموجی گل فرستاده بود و حالا آنقدر در فکر و خیالات فرو رفته بود که فراموش کرده بود و داشت سمت خانه میرفت آیکون سبز رنگ را لمس کرد و هندزفری را در گوشش گذاشت.

حامی که خبر نداشت به یگانه چه میگذرد خوشحال از اینکه دارد به مرادش میرسد، با لبخند گفت: سلام، خسته نباشی. با سبز شدن چراغ یگانه اتومبیل را به حرکت درآورد و دور زد. سلام، ممنونم. کجایی؟ سرعتش را کم کرد و بی حوصله پاسخ داد: تازه از شرکت اومدم بیرون. من رسیدم. منتظرتم میز شماره 46، طبقه بالاست. باشه. میبینمت. خدانگهدار. حتى منتظر جواب خداحافظی حامی هم نماند و تماس را قطع نمود. زیر لب زمزمه کرد کاش بری به درک رو به روی حامی در آن رستوران لوکس و مجلل نشسته بود. به هر چیزی نگاه میکرد الا چهرهی خندان و خوشحال حامی به هیچ عنوان تاب تحمل نیش تا بناگوش باز او و حوصلهی شنیدن اراجیفش را نداشت. برای ناهار یک آب معدنی و تنها یک سالاد سزار سفارش داده بود و در مقابل اصرارهای حامی مبنی بر سفارش بیشتر فقط گفته بود رژیم است رژیم؟ دروغی شاخ دارتر از این؟ هیچ وقت یادش نمیآمد در طول عمرش حتی یک روز رژیم گرفته باشد به قول معروف ژن چاقی نداشت هر چه میخورد چاق نمیشد. فقط الان اشتهایش کور شده بود…
خب یگانه خانم تعریف کنید، چه خبر؟

کاش میفهمید یگانه بیحوصلهتر از آن است که بخواهد پاسخی به چنین پرسش کلی و کلیشهای بدهد. زورکی لبهایش را کمی کش داد. خبری نیست. اصلا فکرش هم نمیکردم اردلان زنگ بزنه برای عذرخواهی در حین گفتن این جمله چشمانش برق زد. یگانه کمی آب نوشید. حاج آقا مجبورشون کردن حامی با تعجب پرسید حاج آقا؟ یعنی باباش بهش گفت زنگ بزنه به ما؟ یگانه بیمیل جواب داد بله! و در دل هر چه دری وری و فحش ناموسی و غیر ناموسی بود نثار او و خودش نمود که بالاجبار اینجا نشسته بود. حامی دوباره لب باز کرد. از محیط کارت راضی هستی؟ اگه اذیتی میتونم بگم واسه ات اتاق جدا تدارک ببینن. و مثلا خیر سرش میخواست دلبری کند و خوشمزه بازی در بیاورد که ادامه داد: یا حتی تو اتاق خودم واسهت به میز بذارم بیای پیش من یگانه چشمانش گرد شد و آب دهانش به گلویش جست! مردک دیوانه شده بود؟ چرا داشت مهمل میبافت؟! حامی با عجله برخاست و یگانه که نیت او را فهمید فورا به نشانهی ایست دست بلند کرد و بعد از چند بار سرفه نفس گرفت. نه خیلی ممنون من از محیط کارم رضایت دارم حامی با ژست نگرانی روی میز خم شد و گفت: خوبی؟ . . .

دانلود رمان عاشقانه به نام پینار pdf ریحانه کیامری

  • اشتراک گذاری
نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
  • admin
  • 2,272 بازدید
لینک کوتاه:
برچسب ها
موضوعات
ورود کاربران

مطالب محبوب
  • مطلبی وجود ندارد !
فهرست نویسندگان
درباره ما
به بوک
به‌بوک: مرجع دانلود رایگان رمان‌های عاشقانه و جذاب ایرانی و خارجی. دنیایی از داستان‌های عاشقانه، هیجان‌انگیز و جذاب در انتظار شماست. کتابخانه‌ی آنلاین ما شامل هزاران رمان در ژانرهای مختلف است. همین حالا به‌بوک را ببینید و غرق در دنیای داستان شوید!
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
ابر برچسب ها
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!