رمان طاعون زده

  • ۱۳ دی ۱۴۰۳
  • دسته‌بندی نشده
رمان طاعون زده

بخوانید: رمان طاعون زده اثر آوا موسوی دانلود آسان فایل PDF – ویرایش جدید + قابل اجرا در همه دستگاه ها (اندروید و iOS)

طاعون زده روایتگر دختری است مانند تمام دختران دیگر! با یک زندگی آروم و بی دغدغه و رویاهای صورتی کوچک و بزرگ! تا کنون اسم طاعون به گوشتان خورده؟ طاعون یک بیماری است که رحم ندارد! و حالا طاعون افتاده به جون تک تک آرزوهای او که مجبور می‌شود آرزوهای طاعون گرفته‌اش را با دستان خود بسوزاند! حالا سال‌ها گذشته و کسی که روزی مهم ترین داشته زندگی‌اش بود، از میان خاکستر آرزوهایش دوباره پیدا می‌شود، آمده تا جواب تک تک سوالاتش را از طنین بگیرد، بعد از سال‌ها طاعون برگشته …

پیش نمایشی از رمان طاعون زده

زمانی که کلاس اول راهنمایی بودم بابا تازه بازنشسته شده بود و از طرفی به خاطر وامی که از بانک گرفته بود، بدهی داشت و برای همین اوضاع اقتصادی مان چندان خوب نبود. در آن زمان با وجود سن نه چندان زیادم، درک می‌کردم که چه فشاری بر روی شانه‌های باباست و تا حد توانم و تا جایی که می‌شد سعی می‌کردم از بابا درخواستی نداشته باشم. یعنی راستش خجالت می‌کشیدم؛ چون از چهره کلافه و خسته بابا فهمیده بودم که تا چه حد زیر فشار است. اولین جلسه کلاس ورزشم بود و من کفش ورزشی نداشتم. از طرفی در آن روزها بدهی‌های بابا اوج گرفته بود و دخل و خرجمان به طور عجیبی به هم نمی‌خورد.

طوری که کم کم داشتیم برای فراهم کردن مایحتاج اولیه به مشکل بر می‌خوردیم. ساده می‌گویم… خجالت کشیدم به بابا بگویم کفش می‌خواهم. نه این که بابا برایم نخرد… نه… من فقط نمی‌خواستم باری اضافه تر باشم. جلسه اول کلاس ورزش بدون کفش ورزشی به مدرسه رفتم و وانمود کردم که حالم خوب نیست و از معلم ورزشم فورجه گرفتم. آن روز اصلاً روز قشنگی نبود و یکی از تلخ ترین خاطرات روزهای نوجوانی‌ام برایم رقم خورد. چرا که بچه‌ها مسخره‌ام کردند و می‌گفتند چرند گفته‌ام و چون حوصله ورزش کردن نداشته‌ام می‌خواستم از زیر بار ورزش کردن در بروم. راستش معلمم هم تا حدودی شک کرده بود؛ اما خب با

وجود درد آن روز و نگاه‌های پر از سوء ظنی که مرا نشانه گرفت از کارم راضی بودم. دروغ چرا؟ عصبی و دل شکسته شدم… نگاه‌هایشان مرا تحقیر کرده بود. در مقابلم نگفته بودند؛ اما واژه دروغگو را از چشم‌هایشان می‌خواندم اما در دلم به درک بزرگی گفتم آن‌ها، من نبودند و شرایط مرا نداشتند. نه در آن روزها بلکه همیشه همینطور بودم. تا حد توانم سعی می‌کردم از خانواده‌ام درخواستی نداشته باشم. حتی در زمان کنکور وقتی قرار بود کتاب تست بخرم، از قبل از بچه‌ها قیمت گرفته بودم و نزدیک به دو هفته کلنجار رفتم تا به بابا بگویم باید آن حجم کتاب را برایم بخرد. بچه‌ها بارها کتاب‌های تستشان را عوض می‌کردند تا …

صفحه اختصاصی این رمان در رمان بوک: رمان طاعون زده

  • اشتراک گذاری
نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
  • admin
  • 9 بازدید
لینک کوتاه:
برچسب ها
مطالب مرتبط
موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
درباره ما
به بوک
به‌بوک: مرجع دانلود رایگان رمان‌های عاشقانه و جذاب ایرانی و خارجی. دنیایی از داستان‌های عاشقانه، هیجان‌انگیز و جذاب در انتظار شماست. کتابخانه‌ی آنلاین ما شامل هزاران رمان در ژانرهای مختلف است. همین حالا به‌بوک را ببینید و غرق در دنیای داستان شوید!
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
ابر برچسب ها
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!