هدیه خبرنگار است و با پدر و نامادی و دختر نامادری اش زندگی میکند او از زندگی با نامادری و دخترش رضایت چندانی ندارد، اخیرا سردبیر جدیدی با روحیه خشک و سخت و جدی و غیرقابل انعطافی وارد دفتر مجله شده که تا حدودی محیط را مشوش کرده و در این بین رفتارهایی از خود نشان داده که سوءظن هدیه را برای رابطه ناسالمش با دختر نامادری اش فراهم کرده …
سر مزار مادرم خیلی حرف ها برای گفتن داشتم. همیشه همین طور بود. به محض دیدن قبر درد دل هایم با او شروع میشد و هرچه در دلم بود برایش می‌گفتم و از او می‌خواستم دعایم کند. نگاهم به پدرم افتاد. در حال قرآن خواندن بود. دلم برایش سوخت. از مادربزرگم شنیده بودم که پدرم با عشق و علاقه با مادرم ازدواج کرده بود اما مادرم پنج ماه پس از به دنیا آمدن من بر اثر یک تصادف ناگهانی جانش را از دست داده و چنان ضربه مهلکی به پدرم وارد کرده که تا یک سال نمی‌خواسته مرا ببیند تا اینکه یک روز مادر بزرگم به
قصد جلب محبت پدرم، مرا پنهانی داخل اتاق پدرم می‌گذارد و پدرم با دیدن من در اتاق از حصار تنهایی که برای خودش ساخته بوده، بیرون می‌آید و از آن روز به بعد من تمام زندگی اش می‌شوم در مورد ماجرای ازدواج ندا با پدرم چیز زیادی نمی‌دانستم و هیچوقت هم دلم نمی‌خواست این را از او بپرسم و ندا و پدرم هم به من چیزی نگفته بودند. فقط می دانستم ندا دوست صمیمی مادرم بوده و بس! خوب یادم بود وقتی برای اولین بار به خانه ندا رفتم، طناز که هم لاغر بود و سن و سال خودم بود به سردی نگاهم می‌کرد موهایش از دو
طرف خرگوشی بسته شده و یک عروسک توی دستانش بود من هم نه اینکه دختر با محبت و دلنشینی بودم اما حداقل سردی و بی تفاوتی رفتار او را نداشتم. پدرم به من گفت طناز خواهر توست و من هم قبول کردم. شاید چون دوست داشتم مثل هم کلاسی هایم خانواده داشته باشم کم کم که بزرگ شدیم تفاوت روحیاتمان معلوم شد طناز میل به خود نمایی و خود آرایی و جلب کردن توجه دیگران داشت و من میل به درس و مطالعه طناز مرتب سرش در مد روز بود و من سرم در دفتر و کتاب و این چیزها البته نه اینکه خیلی درسم عالی بود …
دانلود رمان سیاه نمایی اثر مریم پیروند
دانلود رمان اوهام از بهاره حسنی
