توضیحات
دانلود رمان گیانم از سحر تقیزاده با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سیتاوک دختر جوانی که وکیل حرفهای است، پرونده قتلی مشکوک را به دست میگیرد؛ اما در راه حل این پرونده با خطراتی مواجه میشود که فرار از آن عاقبتش جان گیرد…
خلاصه رمان گیانم
از پشت میز در اومده و زود رفتم کنار مامان غزاله و خوراکی هایی که خواسته بودم رو از دستش گرفتم. چاتای پیام داده بود تا بیان وسایل رو ولی این پیرزن آورده بود. اخمی کردم و گفتم: –مامان غزاله! کی گفت این همه پله رو با این پاهاتون که درد میکنه بیایین بالا، هزار تا خدمتکار هستش اینجا بیا-بیا قوربونت برم بریم بشینیم! لبخند مهربونی به من زده گونهم و نوازش کرده. –دورت بگردم دختر مهربونم من میرم اتاق خودم کمی بخوابم. باشهای گفتم که از اتاق خارج شد. سینی رو روی میز گذاشته و باز دراز کشیده، لپ تاب رو روی پاهام گذاشته و انیمیشنم رو گذاشته و شروع کردم به خوردن خوراکیهام. وسط های انیمیشنم بود که دیدم اصلا سر و صدایی از چاتای نمیاد.
فیلم رو استپ کرده و برگشتم دیدم که سرش رو به صندلی تکیه داده و خوابیده. لبخند کمرنگی روی لب هام اومد که از جام بلند شدم، آروم از اتاق خارج شده و به اتاق رو به رویش رفتم و لحاف که روی تخت بود رو برداشتم. هم نازک بود هم خنگ، باز به اتاق برگشتم و لحاف رو روش انداختم که مچ دستم رو گرفتم و محکم فشرد. _آخ چیکار میکنی چاتای! دستم! با دیدن من دستم رو ول کرده و با دست هاش صورتش رو پوشوند.-ببخشید، فکرکردم باز یکی از دشمنانه و میخواد خلاصم کنه! سرمو تکون دادم که لحاف رو بیشتر روی خودش کشید و چشم هاشو بست .-پاشو برو اتاقت بخواب خب، روی صندلی که نمیشه! یکم لای چشم هاشو باز کرده و گفت:-باشه!
از جاش بلند شد و منم باهاش بیرون اومدم که دوتا اتاق سمت چپی که درهای مشکی رنگی داشتن نشون داد و گفت کدومش رو میخوای، منم شانسی اولی رو انتخاب کردم که سرش رو به نشونه تایید تکون داده و وارد اتاق دومی شد. در اتاق رو که باز کردم باز همون عطری به کتش زده بود، توی هوا پیچید. به عکسش که بزرگ کرده بود نگاهی کردم! عجبها من شانسی چرا اتاق این رو انتخاب کرده بودم؟! بیخیال شونه ای بالا انداخته و رفتم خودم رو روی تخت انداختم و گرفتم خوابیدم.با حرکت کردن دست های از موهام چشام رو باز کردم که دیدم مامان غزاله بالا سرمه و داره موهام رو نوازش میکنه! از جام بلند شدم و رو بهش گفتم:-عه مامان غزاله کی اومدی که من متوجه نشدم؟!