توضیحات
دانلود رمان هیژا از مهری هاشمی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ژیار راشد مردی از تبار کُرده که برای حفاظت از مادر و برادرش در مقابل پدر مستبدش به اجبار مجبور به قبول شغل اجدادیشون میشه. شغلی که به جز و مرگ و خون هیچ چیز دیگه ای نداره، طی یک اتفاق واسه نابودیش اقدام به قتلش میکنن که همسر و فرزندش کشته میشن، ژیار به کما میره و بعد از اون داخل یه آسایشگاه روانی بستری میشه با اومدن ماهلین و دیدن ژیار روند داستان شکل میگیره و ادامه…
خلاصه رمان هیژا
محتاط پرسیدم اما چی؟ – اما تو صدام کن … لبخندم عمق گرفت اینقدر زیاد که نگاهش رو سمتم چرخ داد – نمیدونم چی شده که تو این حالی، نمیدونم چیکار کنم که خوب بشی اما اینو میدونم که که خدا همیشه واسه بنده هاش بهترین و میخواد خیره. نگاهم کرد و نگاهش به جایی ما بین لب هام قفل شد نگاهش رو تاب نیاوردم و لبم رو تر کردم که با صدای پایینی لب زد من – خدا؟! فقط یه بار طعم خوب خواست خدا رو چشیدم اونم وقتی بود که واسه اولین بار لباتو بوسیدم. دست گرفتم و مشغول انگشت کشیدن توش شدم دهن که باز کرد نفسم رو نامحسوس بیرون دادم. – ازدواجم با شیلان عاشقانه نبود
به ازدواج قراردادی واسه بقای خانواده ها واسه بزرگ شدنشون به ازدواج خودخواهانه از سمت پدرهامون آب دهنم رو بلعیدم و آروم پرسیدم یعنی واقعاً گفتی که دوسش نداشتی؟ سرش رو به تأیید تکون داد. دوسش نداشتم لااقل اون اوایل هیچ علاقه ای بهش نداشتم اینو بهش گفتم ازش خواستم خودش کاری کنه این ازدواج کنسل بشه همون موقع هم می دونستم برادرم که مثل نفس بود برام دل به دل شیلان داده اما قبول نکرد. گوشت رونم رو لای انگشتم گرفتم تا مزخرف نگم، تا چیزی نگم که عصبی بشه تمام سؤالم با وحشت خشمش همراه بود ولی خب زبون به دهن نمی گرفتم. گفتی اون اوایل دوسش نداشتی یعنی بعدش بهش علاقه مند شدی؟
– من نگفتم تو سنگدلی خودت گفتی علاقه ای نبوده اون شب مهمونی….. مکث کردم لحنم تند بود و این اصلاً خوب نبود، اینجا نبودم که گلایه کنم که حسادت کنم بوسیدن و لمس شیلان از روی وظیفه بود. نازار هیچی و با قبل مقایسه نکن سرش رو پایین انداخت و غرید” آخ سرم داره از درد می ترکه. ترس اینکه دیگه تعریف نکنه باعث شد تند تند بگم: – چرا خودت اعتراض نکردی؟ چرا نگفتی نمی خوایش؟ به پدرت میگفتی شاید میشد جلوی این ازدواج و گرفت. پوزخند غلیظی زد و سرش رو چند بار به طرفین تکون داد: – همه ی پدرها مثل پدر تو نیستن. ماهلین من اعتراض کردم بیشتر از چند ماه اما فایده نداشت.