توضیحات
دانلود رمان شعله ور از ملانی هارلو با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
بابایی یه صدای کوچیک زمزمه کرد. کاملا بی حرکت دراز میکشم و چشمام رو بسته نگه می دارم هشدار گوشیم برای ساعت شیش و هنوز زنگ نخورده اما دخترام حداقل بیست دقیقه ست که بیدارن صدای حرف زدنشون رو از دیوار نازکی که اتاق من رو از اتاق اونا در آپارتمان ارزونم جدا میکنه شنیدم. الان دارن بازی مورد علاقه شون رو میکنن اینکه کنار تختم زمانی که خوابیدم بایستند و درباره م چرت و پرت بگن -بابایی صدا الان یکم بلندتر شده و متوجه شدم اون صدای دختر پنج سالهم، لوناست -صدای خرناس کشیدنت رو شنیدیم. به پاسوم بازی ادامه میدم. فقط محض یادآوری میگم من هیچ خرناس کوفتی ای نمی کشم. لونا بازی رو شروع میکنه: بابایی همیشه وقتی میخوابه خیلی بامزه میشه اینجور فکر نمی کنی؟ -آره. این هالی یه ، دختر هشت سالهم. از خودش چهرهای عبوسی در میاره و با دماغش وقتی نفس میکشه صداهای عجیبی در میاره -آره و اون خیلی پرموئه…
خلاصه رمان شعله ور
نبضم تند شد. با وجود این حقیقت که باید یجور رفتار میکردم انگار همه چیز عادیه تقریبا سمت در دویدم دستام روی دستگیره بود خودمو مجبور کردم یک نفس عمیق بکشم و یک مکالمه معمولی رو شروع کنم بعد در رو باز کردم گفت سلام. موهاش مرطوب و ژولییده بودند انگار همین الان از زیر دوش بیرون اومده بود اما خودشو برای شونه زدنشون اذیت نکرده بود. در کمد رو باز کردم و مقداری گیاه خشک شده و ادویه جات رو اطرافش گشتم. یکم پاپریکای دودی اون ته مه ها دیدم برش داشتم و گذاشتمش روی کانتر داشتمش روی کانتر. ممنون چیزی خوردی؟ نه تازه میخواستم شام درست کنم. – می خوای بیای اونور؟ خیلی .دارم. یک کیلو گوشت خریدم.
بی خیال تو میتونی یک کیلو گوشت بخوری، مشکلی نداری بازیگوشانه انگشتی به شکمش زدم که مثل سنگ سخت بود. دستم رو پس زد و بعد جفت دستام رو گرفت و به و پشت کمرم بهم پیچید. کاری که میتونم انجام بدم و کاری که باید انجام بدم دوتا چیز کاملا متفاوت اند. یک جرقه ای به ستون فقراتم خورد. اوه، دوباره داریم این بازی رو می رو میکنیم؟ لگنش مال منو به جزیره چسبوند مثل بازی میمونه؟ احساس میکنم برای یچیزی غیر از پاپریکای دودی اومدی اینجا. – شاید. این احساس اینو میده انگار دستگیر شدم. من پلیس نیستم. یک دستش رو دور مچ های پشتم میبنده دست دیگه ش رو از پشت کمرم میاره جلو شکمم و از اونجا میبره بالای.
به جزیره توی آشپزخونهم تکیه دادم و وینی رو که داشت سه تا همبرگر رو از مخلوط توی کاسه شکل میداد تماشا کردم. قول میدم امشب برای شــــام دعوتت نکردم اینجا تا خودت درستش کنی ها. فکر میکنی انگیزه پنهونی داشتم؟ فکر میکنم همین الانشم وقتی اومدی در خونهم رو زدی فهمیدیم چه انگیزه هایی داشتی. رفتم پشت سرش یکی از دستام رو پیچیدم دور گردنش هی من فقط اومده بودم تا یکم پاپریکا قرض بگیرم. آخرین برگر روگ گذاشت توى بشقاب. چطوری اینجوری میشه؟ با اون لباسای کوچیکت در رو باز کردی دست دیگه م رو گذاشتم روی شکمش. چطوری باید مقاومت میکردم؟ بازیگوشانه با آرنج به شکمم زد. ولم کن بی رحم من گشنمه و واقعا توی مود سخنرانی کردن برات درباره اینکه چرا لباسای یک زن مسئول. رفتارای یک مرد نیست نیستم -باشه.