توضیحات
دانلود رمان ساری گلین از کیمیا زبیحی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستانی پر از عشق و هیجان، اجبارهای تلخ و شیرین و ازدواج هایی ناخواسته و اجباری، مرگ عشق و قاتلی که… گونش دختری از ایل شاهسون های اردبیل، که پس از به قتل رسیدن شوهرش، تن به ازدواجی ناخواسته میده، ازدواج با خان زادهای مغرور که دلش از سنگه و هنوز هم داغ دار به قتل رسیدن برادرشه.
خلاصه رمان ساری گلین
آره من جا زدم، من فرار کردم، منی که برات یقه چاک میدادم نتونستم هیچ غلطی کنم چون نمیخواستم ان ِگ نمک نشناسی بهم بزنن، نمیخواستم! اما حالا که برگشتم، حالا که جرئت و لیاقت داشتنت رو پیدا کردم… نمیذارم به همین راحتی از دستم بری گونش! که صاحب جسم و دلت یکی دیگهست؟ باز عصبی خندید و جلو آمد، و صورتم را با دستانش قاب گرفت. -تو فقط بهش عادت کردی دخترجون، اونم یکی دوروز بعد خیلی راحت فراموش میکنی! یادت رفته؟ ما عاشق هم بودیم گونش… برای هم جون میدادیم… الانم هستیم، من دیوونه وار دوستت دارم و مطمئنم تو هم همین حس رو بهم داری… نگو نه که باورم نمیشه… ببین، اون بیرون یه زندگی خوب در انتظارمونه…
اون مردک عوضی رو می اندازیم زندان، بعد از طلاقت و عدهات هم میشی خانوم خودم، تو یه خونه نقلی و یه شهر باصفا زندگیمون رو میکنیم. هوم؟… گونش؟… و من، بیآنکه حواسم پی یاشار باشد، نگاهم به سایه قام ِت بلن ِد مردی بود که پشت پردههای آلاچیق مانده و دستش روی پرده خشک شده بود… جانی به تنم نمانده بود. بدنم کرخت شده و حتی توان حرف زدن هم نداشتم. نه میتوانستم حواسم را جمع کنم که جواب یاشار را بدهم و نه تمرکز کنم که به دنبال هورتاش بروم. سردرگم و گیج بودم. نمیدانستم یاشار چه د ِر گوشم زمزمه میکرد و چه از جانم میخواست اما با رها شدن دست از روی پرده ها و دور شدن سایه، جان از تنم رفت و با آن ته ماده روحم، سرم را به سمت یاشار چرخاندم
و نگاه بیفروغم را روی چشمان سیاهش چرخاندم. -چی از جونم میخوای یاشار؟ چرا تمومش نمیکنی؟ با کف دست به سینهاش کوبیدم و او را از خودم فاصله دادم. عقب رفتم و صدای عصبی و غرانم را بلند کردم: -دست از سر من بردار، دست از سر زندگیم بردار. رهام کن یاشار، تو منو باختی، دیگه چیزی برای به دست آوردن برات باقی نمونده. میفهمی؟ باختی. منو همون وقتی باختی که عرضه زدن حرف دلتو به آتام نداشتی، همون وقتی که ترسیدی و در رفتی و عین یه موش توی سوراخ قایم شدی. سرم را میان دستانم گرفتم. انگشتان شصتم را روی شقیقه ام گذاشتم و دورانی حرکتش دادم. چشمانم را بستم تا از شدت سردردم کم شود.