توضیحات
دانلود رمان زندگی نه چندان عالی من از سوفی کینسلا با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
زندگی کیتی برنر عالی است؛ آپارتمانی در لندن، و پستهای اینستاگرامی خیلی باحال. خب، واقعیت این است که او در اتاق اجارهای کوچکی زندگی میکند که حتی کمد هم در آن جا نمیشود، هر روز رفت و آمد وحشتناکی را تا محل کارش طی میکند، شغل اداری دونپایهای دارد، و در واقع آن زندگیای که در اینستاگرام به اشتراک میگذارد، زندگی خودش نیست. اما یک روز رویاهایش به حقیقت خواهد پیوست، اینطور نیست؟ تا این که این زندگی نه چندان عالی با اخراج شدن او از سوی رئیس بسیار موفقش، دیمیتر، از هم میپاشد. تمام آرزوهای کیتی نقش بر آب میشوند. او به ناچار به خانهاش در سامرست نقل مکان و در کسب و کار طبیعتگردی مجلل به پدرش کمک میکند. سپس دیمیتر و خانوادهاش برای تعطیلات جا رزرو میکنند، و کیتی فرصتی که باید را مییابد…
خلاصه رمان زندگی نه چندان عالی من
«واقعاً؟» دیمیتر سرخ و کمی خوشنود می شود. باید سوارش بشوم؟» «نه، نه خنده شادی می کنم این فعالیت اسب سواری نیست فعالیت همبستگی است. می خواهیم از ابزاری استفاده کنیم که نسل ها پیش در همین مزرعه آهنگری شده دست داخل کیف کنفی ام میبرم و حالت ترس آمیخته با احترامی به خودم میگیرم. یواش میگویم این سم پاک کن اصیل از قرون وسطی در انسترز فارم استفاده میشده. یک دروغ دیگر یا شاید هم نه کسی چه میداند؟ یک سم پاک کن چدنی قدیمی است که از زمانی که یادم می آید این طرف و آن طرف این اصطبل بوده است پس در واقع میدانی چیست؟ شاید قرون
وسطایی هم باشد.
قرار است سم های کارلو را تمیز کنیم به پیروی از روش سنتی و اصیل سامرست «خیلی خب.» دیمیتر هوشمندانه با سر تأیید می کند پس یعنی روشهای متفاوتی در مناطق مختلف وجود دارد؟ سؤالش را که کاملاً معقول هم بود نادیده میگیرم و ادامه میدهم این یک تمرین در راستای اعتماد است و یکدلی و سازگاری پای جلویی کارلو را بگیر و بلندش کن. این طوری به کارلو تکیه می دهم و با اطمینان خاطر دستم را به پایین پایش میبرم. سمش را میگیرم و بالا می آورم. بعد سر جایش میگذارم. نوبت تو است. به دیمیتر نگاه میکنم قدرت اسب را احساس خواهی کرد که از راه دست هایت منتقل میشود. دیمیتر که به نظر نگران است به همان حالت می ایستد.
دستش را به سمت پای کارلو میبرد و سعی می کند سمش را بالا بیاورد که البته به او این اجازه را نخواهد داد. او بیش از حد دودل و کارلو هم اسب پیر لج باز و بستی است. پیشنهاد میکنم سعی کن با او حرف بزنی سعی کن به روحش نزدیک شوی خودت را معرفی کن. «خب.» دیمیتر صدایش را صاف می کند. «سلام» کارلو من دیمیتر هستم و آمده ام سم هایت را تمیز کنم. دارد سم او را میکشد اما به جایی نمیرسد. وقتی سم کارلو به زمین میرسد طوری میشود که انگار به زمین جوش خورده است. میگوید «نمیتوانم» پیشنهاد میکنم دوباره سعی کن. دست هایت را آرام به سمت پایش ببر از او تعریف کن «کارلو.» دیمیتر دوباره سعی میکند تو اسب شگفت انگیزی هستی.