رمان آریانا از فهیمه رحیمی

(دیدگاه ۳ کاربر)

۲۳,۱۰۰ تومان

توضیحات

دانلود رمان آریانا از فهیمه رحیمی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

شب بود و همه اهل خانه پس از خوردن شام هر یک به کار خود مشغول بودند. پدر پای تلویزیون نشسته بود و داشت به صحبت های گوینده که از بازگشایی مدارس و آغاز سال تحصیلی گفتگو می کرد گوش می داد و خواهر و برادر کوچکترم داشتند با ذوق کیف و لوازم درون آن را بین خود تقسیم می کردند و صدای مشاجره اشان که بر سر انتخاب خط کش بود به گوش می رسید. خواهر بزرگم بچه خود را با شیشه شیر می داد و مادر در کمد چوبی را باز کرده بود و از میان تلی از لباس آن ها را که مربوط به من بود کنار می گذاشت و زیر لب حرف هایی میزد که می دانستم…

خلاصه رمان آریانا

وقتی مادربزرگ اعلام کرد که بچه ها کافی است و روی همین بیت شعر کار کنید، صدای کشیده شدن قلمها روی کاغذ به پایان رسید و تعجب کردم که چرا دیگر این آهنگ به گوشم ناخوشایند نیامده بود. آخرین افرادی که از کلاس بیرون می رفتند بهادر و هاتف بودند و شنیدم که مادربزرگ آنها را مخاطب قرار داد و گفت: _ بچه ها چند لحظه صبر کنید. هنگامی که آنها ایستادند مادربزرگ سراغ کیفش رفت و لحظه ای بعد جعبه باریک آهنی که می دانستم جا قلمی پدربزرگ است را به طرف هاتف گرفت و گفت: این هدیه همسرم به توست به مناسبت بازگشتت به کلاس. جرقه ای که از چشم هاتف بیرون جهید

را هر دو دیدیم و هاتف با گشودن آن و نگاه به درون آن گفت: _ استاد مرا شرمنده کردند و نمی دانم چگونه قدردانی کنم. مادربزرگ گفت: برای من و همسرم عشق تو به هنر خطاطی کافی است و هر دو از این که شنیدیم می خواهی ادامه بدهی آنقدر خوشحالم که این قلمها بدون استفاده نماندند. هاتف یکبار دیگر تشکر کرد و هنگامی که برای خداحافظی به من نگریست گفت: _ استاد، افراد مبتدی چون من، به استادانی چون شما نیاز دارند و حال که خداوند چنین موهبتی را به شما عرضه کرده بر شماست که آن را نهان نکرده و به مشتاقان بیاموزید. امیدوارم در جلسه دیگر هم شما را زیارت کنم!

من مثل آدم های منگ و لال فقط نگاه کردم و شاهد بیرون رفتن آن ها بودم، حتی به خداحافظی شان هم پاسخ نداده بودم. به هنگام بازگشت مادربزرگ گفت: عشق دارویی است که وقتی با روح آمیخته گردد معجونی می شود که هر درد بی درمانی را مداوا می کند. وقتی به خانه رسیدیم و پدربزرگ به استقبالمان آمد اولین سؤالی که پرسید این بود: مکتب چطور بود، آیا خوشت آمد؟ منظور من بودم، به پدربزرگ گفتم: آنجا مکتب نیست بلکه دانشگاه است و مادر بزرگ استاد آن است. نوزده دانشجوی پر استعداد هم دارد که یکی بهتر از دیگری هستند چقدر از کارتان خوشم آمد پدربزرگ که قلم های خودتان را…

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
شب بود و همه اهل خانه پس از خوردن شام هر یک به کار خود مشغول بودند. پدر پای تلویزیون نشسته بود و داشت به صحبت های گوینده که از بازگشایی مدارس و آغاز سال تحصیلی گفتگو می کرد گوش می داد و خواهر و برادر کوچکترم داشتند با ذوق کیف و لوازم درون آن را بین خود تقسیم می کردند و صدای مشاجره اشان که بر سر انتخاب خط کش بود به گوش می رسید. خواهر بزرگم بچه خود را با شیشه شیر می داد و مادر در کمد چوبی را باز کرده بود و از میان تلی از لباس آن ها را که مربوط به من بود کنار می گذاشت و زیر لب حرف هایی میزد که می دانستم...
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: رمان آریانا
  • ژانر: عاشقانه، اجتماعی
  • ملیت: ایرانی
  • نویسنده: فهیمه رحیمی
  • ویراستار: به بوک
  • زبان: فارسی
  • تعداد صفحات: 400
نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
  • admin
  • ۱,۷۱۰ بازدید
لینک کوتاه:
برچسب ها
موضوعات
ورود کاربران

مطالب محبوب
فهرست نویسندگان
درباره ما
به بوک
به‌بوک: مرجع دانلود رایگان رمان‌های عاشقانه و جذاب ایرانی و خارجی. دنیایی از داستان‌های عاشقانه، هیجان‌انگیز و جذاب در انتظار شماست. کتابخانه‌ی آنلاین ما شامل هزاران رمان در ژانرهای مختلف است. همین حالا به‌بوک را ببینید و غرق در دنیای داستان شوید!
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
ابر برچسب ها
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!