رمان عشق یعنی شعله از عاطفه عباسی

توضیحات

دانلود رمان عشق یعنی شعله از عاطفه عباسی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

شعله دختر با استعداد و اصیل ۱۶ ساله در کلاس های نویسندگی، با استاد زال که مردی جوان و متشخص است آشنا می شود. او سخت تلاش می کند تا در دانشگاه تهران قبول شود. شعله در طول این آشنایی ویراستار مجله‌ی او می‌شود. بین آن دو بحث‌های طنزگونه پیش می‌آید و با فراز و فرودهای زیادی رو به رو می شوند، تا اینکه شعله با رئیس موسسه خیریه ای آشنا می شود‌ و …

خلاصه رمان عشق یعنی شعله

و زمانی که از خجالت آرایش سرخ شد چند مرتبه بوسیدمش. بالاخره استاد البرز با چند ضربه به در وارد اتاق شد هر سه دو انگشتی برایش دست زدیم تا مزاحم اتاق های دیگر نشویم، او هم با لبخند نزدیکمان شد و جعبه بزرگ کیک را روی میز گذاشت. سلام بچه ها. هر سه با هم سلام کردیم و خندیدیم با شیطنت خاصی گفت: حالتون خوبه؟ البته تک به تک جواب بدین. نرگس بی مقدمه خودش را به پاهایش رساند عمو بنن تَدَلُکت نکادک. استاد با چشمان گرد شده به من نگاه کرد. واقعاً این نرگس ماست؟ با لبخند سرم را به علامت مثبت تکان دادم نرگس را در آغوش گرفت و گفت: چه کارش کردی که جز تو با منم حرف میزنه؟

زهره با خنده گفت: تازه کلی “کاف” رو باهاش کار کردیم الان همه حروف رو “کاف” تلفظ می کنه نرگس خجالت زده خودش را در آغوش استاد فرو برد. استاد نگاه از سر قدرشناسی به من انداخت و سپس با چشمانی براق به زهره خیره شد و سرش را تکان داد. طوری عاشقانه نگاهش کرد که من هم خجالت کشیدم چه برسد به زهره که زیر این نگاه در حال ذوب شدن بود. برای تغییر جو با خنده گفتم اول کیک بخوریم یا مشاعره کنیم؟ استاد با لحنی شیطنت آمیز رو به زهره گفت: این دهان باز و چشم بی تحرک را ببخش آن قدر جذابیت داری که حیرت می کنم. چشمانم گرد شدند. زهره هم با دو دست جلوی صورتش را گرفت و با لحنی اعتراض گونه صدایش زد: عمو بهمن به روم نیار دیگه با لبخند نگاهش را سمتم برگرداند.

چه کار کردی با این خوشگل خانوما که دل واسمون نذاشتن؟ نگاهش کردم و با شرمندگی گفتم استاد من یه عذرخواهی بهتون بدهکارم بابت چی؟ همیشه میگفتم اصلاً شبیه به آدم هایی که اهل شعر و ادبیات هستن نیستید، شبیه دیکتاتورا رفتار می کردید، اصلاً فکرشم نمیکردم این شعرها رو هم بلد باشین. چون اینجا عمو بهمن هستم ولی اونجا استاد البرز باید فرق داشته باشم اگه منم عمو بهمن صداتون کنم همین قدر مهربون میشید؟ چرا که نه مامان شعله حالا هم میم بده. بدون فکر بیت شعری به زبانم آمد مگو شرط دوام دوستی دوری است باور کن / همین یک اشتباه از آشنا بیگانه میسازد. زهره کنارم ایستاد و گفت: دوباره زنده شدن بیم جان نمی خواهد دو دل نباش جنون امتحان نمی خواهد.