دانلود رمان تاج‌ بلورین pdf شادی‌ موسوی

دانلود رمان تاج‌ بلورین pdf شادی‌ موسوی

به دنیا آمدم تا ملکه باشم، اما این انتخاب من نبود. من متفاوت بودم، چیزی فراتر از جسمم، و همین تفاوت جرم من شد. قاضی با خشم حکم داد، مرا یاغی خواند، از خود راند و دور کرد. من تسلیم حکم شدم، سر خم کردم و صدای شکستن تاجم، گوش جهان را کر کرد. تاجی که واقعی نبود، جواهر نشان نبود، و من شایسته‌ی این مقام نبودم.

دانلود رمان عاشقانه جذاب به نام تاج‌ بلورین اثری از نویسنده محترم شادی‌ موسوی

گوشه ای از رمان تاج‌ بلورین از شادی‌ موسوی :

فوری سوار ماشین شد و او به سمت من آمد. گوشی را بین دو انگشت شصت و سبابه اش رو به من گرفت و لب زد

امیدوار جسارت ایشون رو ببخشید. من امروز یه جلسه داشتم که…

با ژستی که انگار روزها برایش تمرین کرده بود تا تاثیرگذار باشد نگاهی به ساعتش می کند و ادامه میدهد

گمونم همین حالا هم شروع شده باشه به خاطر همینم عجله داشتیم .

بعد مقابل چهره ی مبهوت شده ی من چند قدمی از من دور میشود و به سمت اتومبیلش می رود. در عقب را باز می کند و از کتی که آویزان بود چیزی بیرون می کشد و دوباره مقابلم می ایستد.کارت طلایی و مشکی رنگی مقابلم می گیرد.

این کارت بنده ست باشه خدمتتون با من تماس بگیرین شماره تون رو سیو کنم همونطور که گفتم عجله دارم شما لطف کنید با پلیس تماس نگیرین اگر موافق باشین من زنگ بزنم بیان اتومبیلتون رو ببرن تخمین خسارت بشه بهتون خبر می دم یه قرار بذاریم من خسارتتون رو هرچه قدر که هست تقدیم کنم .

مودب بود و محترمانه صحبت میکرد اما نمی دانم چه سحری در صدایش بود که ابدا به صورت یک درخواست شنیده نمی شد .انگار با قدرت و تحکم داشت حکم می کرد و من باید اجرایش می کردم.لبم را به داخل دهانم میکشم و نفس عمیقی می گیرم تا اعتماد به نفسم را به دست بیاورم چیزی مرا به سمتش می کشید، انگار صدایش زهری در تنم پخش می کرد. حضورش به تنهایی و حتی در این فاصله ی یک قدمی تک تک سلول های بدنم را لمس می کرد.یقیناً تحت تاثیر کاریزمای او قرار گرفته بودم که اتفاق نادری هم بود و برای خودم هم عجیب بود اما نباید می گذاشتم او متوجهش شود ! نیم نگاهی به کارتی که ابتدای صحبتش از دستش گرفته بودم میکنم کارت ویزیت شخص خودش بود و هیچ توضیحات دیگری در آن نبود.فقط اسم و شماره تماسش بود. کیان اعتماد فامیلی اش به شخصیت و صدا و لحن آرامش دهنده اش می آمد و چیز عجیب دیگری بود که انگار این اسم به گوشم آشنا بود اما ذهنم خالی بود .

جناب اعتماد درست میگم؟ محکم گفتم طوری که اصلا و ابدا نشان نمی داد که چقدر از موضع لحظات پیشم با آن راننده ی بی نزاکت فاصله گرفته ام!

بله خانوم… خوشبختم

کمی سرم را خم کردم و با لحنی پر از اعتماد به نفس همانطوری که همیشه بودم میگویم:

خوشبختم جناب اعتماد من نمی خواستم با پلیس تماس بگیرم این ماشین در واقع مال من نیست. متعلق به دوستمه و من داشتم به ایشون زنگ می زدم تا بیاد و ماشین رو ببره در واقع منم یه قرار مهم دارم که می خوام هرچی زودتر برم اصلا دوست ندارم که دیر کنم ممنونم از سخاوتتون اما نیازی به این کارا نیست.

کارت را مقابلش میگیرم و چند لحظه ای طول میکشد و گمانم که انتظار این برخورد را از من نداشت.اما خیلی زود به خود مسلط شد و گفت:

خواهش میکنم اجازه بدین من خسارت این حادثه رو متقبل بشم من این طوری راحت ترم خانوم…؟

منتظر بود تا حرفش را تکمیل کنم و خودم را معرفی کنم باید این کار را می کردم؟ یک دستش در جیبش بود و یک دستش را مقابل شکمش گرفته بود تمام مدتی که مقابلم ایستاده بود.

به خودش زحمت اینکه عینکش را از روی چشمانش بردارد نداد و این دور از ادب بود،ژست ایستادنش اینطور که انگار تمام عمرش همه برایش تا کمر خم شده اند برایم سنگین آمد. همه ی این ها نشان از کرور کرور غرور مرد مقابلم بود و می دانید که چیست؟من آدم های دورش نبودم من را نمی توانستند رام کنند. من سر خم نکرده و نمی کنم !کارت را به سمت دستی که مقابل شکمش بود بردم و با حرکتی ظریف و آرام درون دستش گذاشتم و لبخند مغرورانه ای بر لبم کشیدم .

واقعا نیازی نیست آقای اعتماد ادامه ی این تعارف هم وقت شما رو میگیره هم من دیرم می شه. روزتون خوش جناب

چرخیدم و بدون نگاه دیگری سوار شدم و به راه افتادم

باشد که بی نهایت جذاب و جنتلمن بود، باشد که توانست برای لحظاتی مبهوتم کند و تحت تاثیر قرارم بدهد، اما من کسی نبودم که به این سادگی را بدهم
مقصدم درست انتهای همین خیابان بود خیلی زود می رسم و ماشین را داخل پارکینگ برج پارک می کنم .به نمای بیرونی ساختمان بزرگی که مقابلم بود نگاه می کنم نام لوتوس بزرگ و با شکوه در بالاترین قسمت این برج می درخشید ….

در نرم افزارهای ایرانی و : تلگرام – واتس اپ

دانلود رمان تاج‌ بلورین pdf شادی‌ موسوی

  • اشتراک گذاری
نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
  • admin
  • ۲ بازدید
لینک کوتاه:
برچسب ها
موضوعات
ورود کاربران

مطالب محبوب
فهرست نویسندگان
درباره ما
به بوک
به‌بوک: مرجع دانلود رایگان رمان‌های عاشقانه و جذاب ایرانی و خارجی. دنیایی از داستان‌های عاشقانه، هیجان‌انگیز و جذاب در انتظار شماست. کتابخانه‌ی آنلاین ما شامل هزاران رمان در ژانرهای مختلف است. همین حالا به‌بوک را ببینید و غرق در دنیای داستان شوید!
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
ابر برچسب ها
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!