در داستانی پر از احساسات و تضادها، امیرحافظ به عنوان یک پسر اصیل، در شب ازدواج با تردیدهایی مواجه میشود. عشق به سارا، زنی که دوستش دارد، او را به سمت تصمیمگیریهایی میکشاند که ممکن است تمایلات مردانهاش را نادیده بگیرد. آیا او به عشق خود وفادار میماند یا تصمیمی دیگر میگیرد؟
گوشه ای از رمان بغض های خفته اثر آزاده میرزایی :
ما امروز برای کار مهمتری اینجا و این مهمونی اومدیم نه برای منت کشیدن زنم هم تو خونه میبینمش نیازی به همراهیش تو این مهمانی ها نیست. جمشید آرام و بی صدا خندید و گفت:تو خیلی زیرکی حدس میزنم علاوه بر خوش هیکلی و ورزیدگی و زیبایی مردانه ات دخترم و هر کس دیگه حتی من جذب باهوشیت میشه بی دلیل نبود که شاگرد الف حقوق دانشگاه تهران بودی.سرش را نزدیک کرد و بوی ادکلن خوش بوی بهزاد در شامه مرد پیچید. همانطور که سرش را نزدیک کرده بود گفت:فرخی بزرگ تعریف از جذابیت من دلیل بر فراموش کردن پیشنهادم نیست نگاهی به آن طرف سالن انداخت و اشاره ی به مردی که در آن طرف سالن ایستاده بود و نوچه هایش کنارش صف کشیده بودند کرد و گفت:
باهاش حرف بزن؛ حرفم من رو قبول نکرد بهش بگو پیشنهادم رو قبول کنه من میخوام بتونم خودم وارد کننده باشم. یادته امتحانم کردی برای قرص های در امتحانت پذیرفته شدم پس میتونم پیشرفت زیادی هم در این شغل میتونم داشته باشم. جمشید نگاهش کرد نگاهی که میخواست بداند در عمق مغزش و مخیله اش چه میگنجد؟! هدفش از این پیشنهاداش چیست؟! خشک شده او را نگریست و در حالی که سعی میکرد چیزی به روی خود نیاورد که از او میترسید؛ ازافکارش از اینکه او به چه فکر میکند؟! پاسخ داد: سخته- کنار اومدن با جهان اون با تازه وارده ها کار نمیکنه سخته براش کنار اومدن با تویی که تازه وارد این کار شدی!
بهزاد لبخند کجی زد و گفت: مطمئنم پدرزنم همه چی رو راست و ریست میکنه من دیگه به وارد کننده شدن راضی نیستم چیزای بزرگتر راست کار منه . جمشید تک خنده ای ناباورانه ی زد و گفت : پسر دیوونه شدی تو خودت وکالت خوندی میدونی اگر گیر بیفتی کارت ساخته است. حبس ابد و اعدام رو شاخته! اگر دیدی من و جهان توش خبره ایم فکر نکن تو هم این طوری میشی؛ ما سالهای سال اینکاره ایم گزک دست کسی ندادیم در صورتی که شنیدم ازت شکایت شده الان زیر دوربین نگاه همه ی شاید شناسایی هم شدی درست نمیگم. بهزاد پوزخندی زد و گفت: نگران من نباش مطمئن باش گیر نمیفتم. جمله ی آخرش را با تمسخر گفت …
دانلود رمان جدید بغض های خفته از آزاده میرزایی