رمان گلاریس از خورشید

۶۰,۰۰۰ تومان

توضیحات

دانلود رمان گلاریس از خورشید با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

سرش را چرخاند و مستقیم به سرگرد خیره شد. _دقیقا دربارهی چی قراره صحبت کنیم؟ نگاه نافذ سرگرد تا عمق وجودش را میسوزاند، جوری به او نگاه میکرد که انگار میخواست از چشمانش تمام اطلاعاتی که دارد را استخراج کنداز او میترسید! میدانست ممکن است حتی کارت شناساییای که به او نشان داده تقلبی باشداما آنقدر ترسیده بود که ترجیح داد بیسر و صدا با او همراه شود. _قراره صحبت طولانیای داشته باشیم، اما اگر میخوای بدونی تهِ این صحبت به کی ختم میشه باید بگمدستی را پایین کشید و حرکت کرد

خلاصه رمان گلاریس

عینک مشکی رنگی که به چشم های سرگرد زده شده بود او را خوشتیپتر از همیشه نشان میداد. پوزخند روی لب های کوروش اذیتش نمیکرد! میدانست این بار کار این مرد تمام است. جلو رفت، دستش را به بازوی او کوبید و با اعتماد به نفس گفت: _این بار از قلبت میزنیمت شاهان! دورهی ریاستت تموم شده. _هر بار همین رو میگیچند بار تونستی منو بزنی؟ هنوزم با اعتماد به نفس سر پایی! سرگرد بزرگمهر دستی به ته ریشش کشید و سرش را تکان داد. _همیشه برام سوال بود چطور انقدر قدرت داری! پشتت به کی گرمه! به چی گرمه! جلو رفت و در گوش کوروش زمزمه کرد. _حالا فهمیدیم شاهان! حالا فهمیدیم پشتت به سایه ی سیاه گرمه. سایه ی سیاه! لقبی که سپندار خان با او شناخته میشدپس بالاخره پدرش لو رفته بود! بدون آن که قدمی به عقب بردارد سر جایش ایستاد، رنگ نگاهش تغییر نکرد اما قلبش با شنیدن نام پدرش تندتر تپید

سپندار خان هرگز نباید لو میرفت! _همچین اسمی وجود نداره سرگرداگر هم باشه اطراف ما نیستداری دور خودت میچرخی. به او پشت کرد تا برود اما سرگرد بلندتر گفت: _هست! خبرها معتبرهبه زودی میفهمیم مالک این لقب کیه! اون وقته که سرتون آوار میشیم. دستش را بالا برد و برای بزرگمهر تکان داد. _موفق باشی سرگرد. قدم هایش را مثل همیشه محکم برداشت. محمد با او تماس گرفت و تلفن را در گوشش گذاشت. _خبر خوب بهم بده محمد! _متاسفم کوروشخبری نیست! و از همه بدترسکوتش قلب کوروش را نشانه گرفت! با تمام وجود بدنش یخ زد. _حرف بزن محمد. _گوشیش خاموشهسیگنال نمیده، نمیتونیم پیداش کنیم. عصبی تلفنش را در دست فشرد و خشمش را سر محمد خالی کرد. _اون دخترو پیدا کن محمدبه خداوندی خدا بدون اون دختر بیای پیشم سرتو میبُرم میذارم رو سینت.

تلفن را قطع کرد و زیر لب زمزمه کرد. _کدوم گوری هستی تووقتی پیدات بکنمآخ دختر وقتی پیدات بکنم خودم میکشمت. از اتوبوس پیاده شد، مسخره اش می آمدآمده بود تا انتقام مادرش را بگیرد اما حتی پول اسنپ را نداشتباید تمام راه را با اتوبوس یا پیاده میرفت! اتوبوس بالاتر از این نمیرفت، ادامهی راه را پیاده قدم برداشت تا به خانهی بهرام خان برسدمیدانست میخواهد چه کندهمه ی نقشه ها را در ذهنش چیده بود و ترسی برای انجام دادنش نداشت. جلوی خانه ی او می ایستادبدون جلب توجه و با استتار کشیک او را میداد، همه چیز را دربارهی او میفهمید و از ضعیفترین نقطه ای که وجود داشت به او ضربه میزدشاید فرزندی داشته باشد! شاید همسریکسی که عزیزترین شخص زندگی اش باشد را پیدا میکرد. از حرکت ایستاد، نفس نفس زد و به دیوار تکیه داد. کوچه سر بالایی بود و نفسش گرفت. مادرش در این خانه زندگی میکرد؟

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب

اون دختر برای عمل مادرش میخواد تن فروشی کنه و بکارتش رو به حراج گذاشته! اسمش گلاریس بود! دختری که مامور شده بودم تا بدون اینکه بفهمه دورادور مراقبش باشم! با فهمیدن اینکه میخواد بکارتش رو به حراج بذاره! اون رو به خونه‌ام کشیدم تا توی دام مرد دیگه ای نیوفته...

مشخصات کتاب
  • نام کتاب: گلاریس
  • ژانر: عاشقانه، معمایی
  • ملیت: ایرانی
  • نویسنده: خورشید
  • تعداد صفحات: 1451
  • حجم: 9 مگابایت
نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
  • admin
  • 24 بازدید
لینک کوتاه:
برچسب ها
دیگر آثار
موضوعات
ورود کاربران

مطالب محبوب
  • مطلبی وجود ندارد !
فهرست نویسندگان
درباره ما
به بوک
به‌بوک: مرجع دانلود رایگان رمان‌های عاشقانه و جذاب ایرانی و خارجی. دنیایی از داستان‌های عاشقانه، هیجان‌انگیز و جذاب در انتظار شماست. کتابخانه‌ی آنلاین ما شامل هزاران رمان در ژانرهای مختلف است. همین حالا به‌بوک را ببینید و غرق در دنیای داستان شوید!
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
ابر برچسب ها
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!