توضیحات

رمان کوچ
دانلود رمان کوچ اثر مهسا زهیری با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش و لینک مستقیم رایگان
داستان این رمان درباره یک پسر معمول می باشد که تصور میکنه حقش از زندگی بیشتر از چیزی است که نصیبش شده.
در سایه زندگی کرده و یه قدم از بقیه عقب تره.
این داستان راهی رو مطرح میکنه که راوی برای جبران نداشته هاش سراغش می رود و البته که شیوهی زندگی انسان و اشتباهات گذشته اش هیچ وقت ناپدید نمیشوند و ممکنه جایی که نباید گریبان گیر بشوند.
خلاصه رمان کوچ
آخرین بسته ی کرم پودر رو هم از کارتنی که جلوش زانو زده بودم، برداشتم و توی قفسه های پشتم گذاشتم.
هنوز بالای پیشخوان ایستاده بود و سخنرانی می کرد.
دقیقا بالای سرم.
من هم خودم رو به نشنیدن زده بودم.
این بار فرشاد سرش رو از ضلع دیگه ی پیشخوانی که شکل ال بود کج کرد و پرسید: چی شد؟ مردی به سلامتی؟
بدجوری منتظرشون گذاشته بودم.
خوشبختانه پشت دیواره پنهان بودم و فاطمه خنده ام رو نمی دید وگرنه دیگه ازم حساب نمی برد.
صدای نازک فاطمه دوباره به گوشم خورد: بیا بالا، یه نفسی بگیر!
فرشاد: آمبولانس خبر کنم داداش؟
فاطمه: دو ساعته دارم صحبت می کنم، اصلا صحبت هامو شنیدی؟
فرشاد: فاطمه خانوم خودش از خداشه برگرده خونه…
کارتن رو با دست به عقب هل دادم که جا برای بالا کشیدن هیکلم باز بشه.
فرشاد ادامه داد: دیروز خودش می گفت -چه شکری خوردم- بی ادبی نباشه…
فاطمه: خواهش می کنم.
مثل اینکه فرشاد قصد لال شدن نداشت.
اضافه کرد: این وسط که جا میندازه، لنگش از اون سر می زنه بیرون. انگار…
بلند گفتم: فرشاد! و قدم رو راست کردم که موقع بلند شدن…