رمان پایان من از ملی_ر

(3 بررسی مشتری)

رایگان

توضیحات

دانلود رمان پایان من از ملی_ر با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

صبح با صدای آلارم گوشی چشامو باز کردم. کش و قوسی به بدنم دادم و رفتم سرویس دست و رومو شستم و زود اومدم بیرون و لباسمو پوشیدم و کیفمو برداشتم رفتم پایین. سریع میز صبحانه رو چیدم تا وقتی گودزیلاها اومدن پایین، دعوام نکنن. داشتم واسه خودم چایی می ریختم که آرازم وارد آشپزخونه شد. دوتا چایی ریختم و نشستم سر میز چنتا لقمه کوچیک خوردم و پاشدم…

خلاصه رمان پایان من

+ داداش من دیگه میرم خداحافظ مثه همیشه جوابمو نداد و فقط واسم سر تکون داد. هوووف دیگه خسته شده بودم از اینهمه بی توجهیشون. با بی حوصلگی راهی مدرسه شدم. امسال سال آخر بودم بالخره این مدرسه لعنتی هم داشت تموم میشد. هیچوقت از مدرسه خوشم نیومد و همیشه به زور میرفتم. مدرسمون نزدیک خونمون بود، برا همین پیاده میرفتم وقتی مامان و بابا بودن خیلی حالم بهتر بود. حداقل اونا یخورده باهام محبت می کردن، ولی از وقتی که رفتن آزار و آرشام خیلی باهام بد رفتاری می کنن.

بعضی وقتا به سرم میزنه خودکشی کنم، ولی بعدش پشیمون میشم هووف… بعد چند مین میرسم به مدرسه بازم مثه همیشه دیر رسیدم. بچها رفته بودن سرکلس منم زود میرم سر کلاسم ک ناظممون نبینتم. وارد کلاس که میشم بی توجه به بقیه میرم صندلی آخر می شینم. هیچوقت دوستی نداشتم ک کنارم بشینه. چون همه بعد یه مدت دوستی از پیشم میرفتن و میگفتن تو چقد خشک و غمگینی. اهی میکشم و کتاب دفترمو درمیارم. اصلا هیچ شوق و اشتیاقی واسه درس خوندن نداشتم.

چون داداش آرشام وقتی با ذوق داشتم واسش از رویاهام و دانشگاه رفتن میگفتم یهو بهم گفت ک حق ندارم دانشگاه برم و همین دیپلم کافیه .منم ازون به بعد دیگه اشتیاقی ندارم. امروزم مثه بقیه روزا به بطالت گذشت و چیز خاصی یاد نگرفتیم به لطف معلمای خوبمون بارون شدیدی میومد برا همین تصمیم گرفتم از کوچه پشتی مدرسه برم ک زودتر برسم خونه آراز همیشه منعم می کرد ک از اونجا برم چون می گفت خطرناکه. ولی بارون خیلی شدید بود نمیتونستم راهمو دور کنم وگرنه خیس میشدم…

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
صبح با صدای آلارم گوشی چشامو باز کردم. کش و قوسی به بدنم دادم و رفتم سرویس دست و رومو شستم و زود اومدم بیرون و لباسمو پوشیدم و کیفمو برداشتم رفتم پایین. سریع میز صبحانه رو چیدم تا وقتی گودزیلاها اومدن پایین، دعوام نکنن. داشتم واسه خودم چایی می ریختم که آرازم وارد آشپزخونه شد. دوتا چایی ریختم و نشستم سر میز چنتا لقمه کوچیک خوردم و پاشدم...
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: رمان پایان من
  • ژانر: #عاشقانه
  • ملیت: ایرانی
  • نویسنده: ملی_ر
  • ویراستار: به بوک
  • زبان: فارسی
  • تعداد صفحات: 469
نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
  • admin
  • 1,781 بازدید
لینک کوتاه:
برچسب ها
موضوعات
ورود کاربران

مطالب محبوب
  • مطلبی وجود ندارد !
فهرست نویسندگان
درباره ما
به بوک
به‌بوک: مرجع دانلود رایگان رمان‌های عاشقانه و جذاب ایرانی و خارجی. دنیایی از داستان‌های عاشقانه، هیجان‌انگیز و جذاب در انتظار شماست. کتابخانه‌ی آنلاین ما شامل هزاران رمان در ژانرهای مختلف است. همین حالا به‌بوک را ببینید و غرق در دنیای داستان شوید!
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
ابر برچسب ها
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!