رمان ساز دلم از فاطمه زارعی

(3 بررسی مشتری)

رایگان

توضیحات

دانلود رمان ساز دلم از فاطمه زارعی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

نور مهتابی با چشم هام در جدال بود با صدای دعوای خسرو و مریم فاتحه خواب رو خوندم. پتو رو کنار زدم و از جام بلند شدم. رختخوابم رو جمع کردم و روی رختخواب های کنار هال گذاشتم. موهای طلایی رنگم رو شونه کردم. توی آیینه لبخندی به پوست روشن و چشم های طوسی و درشتم زدم به آشپزخونه رفتم. توی استکان کمر باریک قدیمی چای ریختم رو به پنجره ایستادم و به حیاط چشم دوختم. خسرو سرش رو بین دستاش گرفته بود و کنار حوض نشسته بود. مریم و خسرو عاشق هم دیگه بودن ولی مریم سازش بلد نبود. شاید هم حق داشت…

خلاصه رمان ساز دلم

گل رو برداشتم. با پیرزن تخت بغلی و دخترش خداحافظی کردم. همراه خسرو از بیمارستان بیرون رفتم و سوار ماشین عیسی شدم. جلوی در خونه پارک کرد. دستگیره ی در رو پایین کشیدم و ممنونی زیر لب گفتم. وارد خونه شدم و چشمم به سفره ای که هنوز پهن بود، افتاد. سبد گل رو روی اپن گذاشتم خونه بدون مامان همه جاش بوی غربت میداد. سفره رو جمع کردم و بعد از شستن ظرف ها، دوش گرفتم آب گرم کمی سبک ترم کرد. در کمد رو باز کردم تا لباس بردارم. برگه های روی در کمد که با خط کرد. هر بار خوندنش بهم حسی خوبی می داد.

نوشته بودم، توجه ام رو جلب این بار بین اون همه کاغذی که به در کمدم چسبونده بودم، فقط یکی ه ام رو جلب کرد که نوشته بود: شادی متضاد غم نیس، شادی کنار اومدن با غمه‌. کنار میام من با این نگرانی با این حجم عظیم غم روی قلبم کنار میام مقوای سفیدی رو که لوله شده توی کمد بود، برداشتم و باز کردم. عکس اسکناس های ریز و درشت رو لمس کردم من فعلا تنها چیزی که نیاز داشتم همین بود. نه ماشین لکسوز گوشه ی مقوا و مطب مشاوره ای که کنارش بود و نه لباس عروسی که تصویر صورتم رو روش چسبونده بودم. مقوایی رو که اسمش

رو تابلوی کائنات گذاشته بودم، لوله کردم و توی کمد گذاشتم. به ساعت دیواری روی دیوار که ساعت چهار و نیم رو نشون می داد، نگاه کردم. ضربه ای روی گونه ام زدم چرا متوجه نشدم چقدر زود ساعت گذشت. هر چی که به دستم رسید پوشیدم، بدون اینکه توجهی به مدل و رنگش کنم. کاغذ مچاله شده توی سبد گل رو برداشتم و توی کوله ام انداختم. کتونی های سفید رو توی پام کشیدم. دوان دوان به سمت بیرون رفتم. با صدای خسرو از دویدن دست کشیدم: -نهال خانم. همونطور که پشتم بهش بود، گفتم: بله. -شما گفتی میخوای استراحت کنی؟

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
نور مهتابی با چشم هام در جدال بود با صدای دعوای خسرو و مریم فاتحه خواب رو خوندم. پتو رو کنار زدم و از جام بلند شدم. رختخوابم رو جمع کردم و روی رختخواب های کنار هال گذاشتم. موهای طلایی رنگم رو شونه کردم. توی آیینه لبخندی به پوست روشن و چشم های طوسی و درشتم زدم به آشپزخونه رفتم. توی استکان کمر باریک قدیمی چای ریختم رو به پنجره ایستادم و به حیاط چشم دوختم. خسرو سرش رو بین دستاش گرفته بود و کنار حوض نشسته بود. مریم و خسرو عاشق هم دیگه بودن ولی مریم سازش بلد نبود. شاید هم حق داشت...
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: رمان س
  • ژانر: عاشقانه
  • ملیت: ایرانی
  • نویسنده: فاطمه زارعی
  • ویراستار: به بوک
  • زبان: فارسی
  • تعداد صفحات: 603
نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
  • admin
  • 595 بازدید
لینک کوتاه:
برچسب ها
موضوعات
ورود کاربران

مطالب محبوب
  • مطلبی وجود ندارد !
فهرست نویسندگان
درباره ما
به بوک
به‌بوک: مرجع دانلود رایگان رمان‌های عاشقانه و جذاب ایرانی و خارجی. دنیایی از داستان‌های عاشقانه، هیجان‌انگیز و جذاب در انتظار شماست. کتابخانه‌ی آنلاین ما شامل هزاران رمان در ژانرهای مختلف است. همین حالا به‌بوک را ببینید و غرق در دنیای داستان شوید!
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
ابر برچسب ها
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!