رمان زخمی سنت از هاله نژاد صاحبی

(3 بررسی مشتری)

رایگان

توضیحات

دانلود رمان زخمی سنت از هاله نژاد صاحبی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

پشت در اتاق نشست و زانو‌هایش را در آغوش گرفت. به حدی سرگیجه داشت که گمان می‌کرد کره زمین از جو خارج شده و دیگر چیزی به نام جاذبه وجود ندارد. پلک‌های خشک و خسته‌اش را روی هم فشرد و سرش را به در چوبی اتاقش تکیه داد. تن همیشه سردش، از همیشه سردتر بود و معده گرسنه‌اش شدیدا می‌سوخت. اما ذره‌ای برایش اهمیت نداشت.آنقدر دراین مدت درد روحی کشیده بودکه دیگر درد جسم،برایش شوخی بیش نبود. آب تلخ دهانش را بلعید و گوش سپرد به گفتگوی مردانی که قصد داشتند برای او تصمیم بگیرند.همیشه همین بود.پدر بزرگش عقیده داشت بیوه بدنامی می‌آورد..

خلاصه رمان زخمی سنت

با نفس نفس جلوی خانه عمویش ایستاد . سرش را پایین انداخت تا کمی نفس هایش عادی شود اما همان لحظه در باز شد و قامت ورزیده لهراسب در آن جای گرفت. نگاه متعجب اش خیره به پریماه ماند. حال پریشانش نشان می داد که از این تصمیم یکباره اش باخبر شده و حالا جویای علت است. منتظر آمدنش بود… اما نه به این زودی ! امیدوار بود حداقل فرصتی داشته باشد که خودش را هم با تصمیمی که در یک ثانیه گرفته بود، قانع کند. اما حالا نه تنها خودش، بلکه باید پریماه را هم آگاه می کرد. نگاهی به پشت سرش انداخت و وقتی حیاط را خلوت دید، دزدگیر ماشین را زد و مانند همیشه

دستوری گفت: سوار شو! ناخواسته به تندی پاسخش را داد: من سربازت نیستم که دستور میدی بهم! در کمال خونسردی به سمت پریماه چرخید. نگاهی به او و بعد به کوچه انداخت. سعی کرد درک کند که حال روحی مساعدی ندارد. دستی به دکمه های پیراهن مشکی اش کشید و آهسته گفت: تک تک دیوارای این کوچه موش داره… پس اینجا به جواب سوالت نمیرسی. سپس بی توجه به صورت سرخ شده پریماه به سمت ماشینش رفت و سوار شد. سوییچ را چرخاند و زیر لب زمزمه کرد: یک … دو … هنوز سه را نگفته بود که پریماه سوار شد و در ماشین را محکم و با حرص بست.

نگاهی به پریماه انداخت و آرام ادامه داد : سه! می دانست اگر به پریماه امان دهد، آنقدر حرف می زند که او رشته کلام که هیچ، حتی نام خودش را هم فراموش می کند. به همین دلیل قبل از آن که پریماه فرصت کند، به راه افتاد و همزمان قاطعانه گفت: صبر کن از محل بریم بیرون. قبل از این ماجرا به حدی لهراسب را قبول داشت که اگر تمام عالم می گفتند کلاغ سیاه است و تنها لهراسب بود که می گفت سفید است،بی شک گفته او را قبول می کرد. چرا که فرق داشت… با عموهایش… با پدرش… با تمام نرهای فامیل که نامشان را مرد گذاشته بودند. لهراسب انگار از این ایل و تبار نبود. حتی از همان زمان کودکی…

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
پشت در اتاق نشست و زانو‌هایش را در آغوش گرفت. به حدی سرگیجه داشت که گمان می‌کرد کره زمین از جو خارج شده و دیگر چیزی به نام جاذبه وجود ندارد. پلک‌های خشک و خسته‌اش را روی هم فشرد و سرش را به در چوبی اتاقش تکیه داد. تن همیشه سردش، از همیشه سردتر بود و معده گرسنه‌اش شدیدا می‌سوخت. اما ذره‌ای برایش اهمیت نداشت.آنقدر دراین مدت درد روحی کشیده بودکه دیگر درد جسم،برایش شوخی بیش نبود. آب تلخ دهانش را بلعید و گوش سپرد به گفتگوی مردانی که قصد داشتند برای او تصمیم بگیرند.همیشه همین بود.پدر بزرگش عقیده داشت بیوه بدنامی می‌آورد..
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: رمان زخمی سنت
  • ژانر: عاشقانه، اجتماعی
  • ملیت: ایرانی
  • نویسنده: هاله نژاد صاحبی
  • ویراستار: به بوک
  • زبان: فارسی
  • تعداد صفحات: 1060
نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
  • admin
  • 1,306 بازدید
لینک کوتاه:
برچسب ها
موضوعات
ورود کاربران

مطالب محبوب
  • مطلبی وجود ندارد !
فهرست نویسندگان
درباره ما
به بوک
به‌بوک: مرجع دانلود رایگان رمان‌های عاشقانه و جذاب ایرانی و خارجی. دنیایی از داستان‌های عاشقانه، هیجان‌انگیز و جذاب در انتظار شماست. کتابخانه‌ی آنلاین ما شامل هزاران رمان در ژانرهای مختلف است. همین حالا به‌بوک را ببینید و غرق در دنیای داستان شوید!
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
ابر برچسب ها
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!