رمان بر دلم حکمی راند از سحر نصیری

۶۰,۰۰۰ تومان

توضیحات

دانلود رمان بر دلم حکمی راند از سحر نصیری با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

بهترین دوست بابام بود و من دختر خونده و عزیز دلش بودم! چهارده سال ازم بزرگتر بود و عاشق رفتار مردونه‌ش شدم! اون هرچیزی که میخواستم بهم میداد به‌جز یک چیز، خودش رو…! هیچ‌جوره حاضر نبود به رفاقتش به پدرم خیانت کنه و با دلبریام وسوسه بشه پس مجبور شدم یه شب که مسته پا به اتاق خوابش بذارم تا برای همیشه مال من بشه ولی نمیدونستم که…

خلاصه رمان بر دلم حکمی راند

آخه وسط دانشگاه چه کاری ازشون بر میاد؟ خیره نگاهم کرد. _همون بلا رو هم تو وسط دانشگاه سر اون پسره آوردی. سر تکان دادم. _منطقی بود! پیشخدمت که با سینی نوشیدنی ها سر رسید لیوانی برداشتم و کمی مزه کردم. حالا که فرهان کنارم بود علاقه ای به مست کردن نداشتم. کاوه لیوانش را یهسره سر کشید و سری برایم بالا انداخت. _کم بخور امشب سرم گرمه وقت ندارم گندکاریات رو جمع کنم! فرهان با ابروهایی بالا پریده نگاهم کرد. _چه گندکاری؟ کاوه با خنده گفت: _ای بابا خبر نداری؟ معروفه به گندم سه پیک… پیک سوم رو که میره بالا خشتک جمع رو پرچم میکنه! چشم غرهای نثارش کردم. _دوست داری دو دقیقه دهنت رو ببندی؟ نچی کرد.

_بنده خدا باید بدونه تو زندگی با چی طرفه… به همه ی کسایی که تورو توی مستی ندیدن حسودیم میشه گندم! یادته یهبار با زانو پریدی رو کمر امیر از وسط تا شد؟ رها پقی زیر خنده زد و فرهان با چشم هایی گرد شده نگاهم کرد. کاوه مهیجتر از قبل ادامه داد: _تازه یهبار هم فندکش را گرفت زیر بازوم که پرزهاش رو بسوزونه یه جوری کز خوردم هنوز ردش مونده ببینخواست آستین لباسش را بالا بزند که حرصی از بازویش آویزان شدم. _میگم ادامه نده دیگه بیشعور من میتونم بهت توضیح بدم، نمیتونم که خودم به جات بفهمم خودت بفهم دیگه نباید این حرفا رو جلوش بزنی! کاوه با اخم خودش را عقب کشید. _چته بابات که نیست انقدر میترسی!

زیر چشمی به صورت درهمش نگاه کردم. احتمالا یه بحث حسابیَ دیگر سر دوستان جاهلم داشتیم. _از اون بدتره! رها نگاهی به بقیه انداخت و گفت: _بیاید بریم برقصیم بابا نیلو بیاد ببینه وسط خالیه جرمون میده. اشاره ای زدم. _شما برید ما هم کمکم میایم. همین که به سمت سالن رقص رفتند فرهان نگاه چپکیاش را به من دوخت. _شب به شب بهبهونه ی خونه ی دوستات تشریف میبری دسته گل به آب میدی؟ نچی کردم. _کاوه لال شی که دهن اینو وا کردی! چشم هایش را برایم گرد کرد. _الان طلبکارم شدی؟ ببخشید توروخدا. نیشخندی زدم. _خواهش میکنم. دیگه تکرار نشه. فشاری به بازویم آورد. _گندم من هنوز همون فرهان قدیمما چون دوسِت دارم دور برت نداره جلوی من هرکاری ازت سر بزنه!

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب

بهترین دوست بابام بود و من دختر خونده و عزیز دلش بودم! چهارده سال ازم بزرگتر بود و عاشق رفتار مردونه‌ش شدم! اون هرچیزی که میخواستم بهم میداد به‌جز یک چیز، خودش رو...! هیچ‌جوره حاضر نبود به رفاقتش به پدرم خیانت کنه و با دلبریام وسوسه بشه پس مجبور شدم یه شب که مسته پا به اتاق خوابش بذارم تا برای همیشه مال من بشه ولی نمیدونستم که...

مشخصات کتاب
  • نام کتاب: بر دلم حکمی راند
  • ژانر: عاشقانه، هیجانی، اجتماعی
  • ملیت: ایرانی
  • نویسنده: سحر نصیری
  • تعداد صفحات: 986
  • حجم: 10.52 مگابایت
نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
  • admin
  • 196 بازدید
لینک کوتاه:
برچسب ها
موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
درباره ما
به بوک
به‌بوک: مرجع دانلود رایگان رمان‌های عاشقانه و جذاب ایرانی و خارجی. دنیایی از داستان‌های عاشقانه، هیجان‌انگیز و جذاب در انتظار شماست. کتابخانه‌ی آنلاین ما شامل هزاران رمان در ژانرهای مختلف است. همین حالا به‌بوک را ببینید و غرق در دنیای داستان شوید!
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
ابر برچسب ها
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!