رمان ژوان از فاطمه حمیدی

(3 بررسی مشتری)

رایگان

توضیحات

دانلود رمان ژوان از فاطمه حمیدی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

در آهنی باز می‌شود، با گام هایی مردد پا به درون خانه می‌گذارم. یک حیاط بزرگ با سنگفرش های موزاییک و باغچه‌ای کوچک که تنها چند بوته‌ی خشکیده‌ی رز در آن است، به چشمم می‌خورد. هنوز هم برای آمدنم مردد هستم. با این حال نفس عمیقی می‌کشم و به خودم می‌گویم: نترس ژوان امید آقاجان به توعه نباید کم بیاری‌…

خلاصه رمان ژوان

روزبه و میثم جوجه ها را باد می‌زنند، بهار هم روی صندلی نشسته است و دارد به مسخره بازی های این دو می‌خندد‌ نگاهم بی جهت روی موبایلم بالا و پایین می‌شود. دیروز چهارشنبه بود، اهورا به بیمارستان آمد ولی اصلا توجهی به حضورم نداشت. نمی‌دانم چرا یک باره اخلاقش تغییر کرد و چنین رفتار با من داشت؟ اصلا ارتباطی به رفت و آمدم با روزبه داشت یا نه؟! با شنیدن صدای بهار از فکر بیرون می‌آیم. – ژوان چرا انقدر تو فکری؟ نمی‌دانم گفتنش به بهار درست است یا نه؟

ولی من نه کسی را داشتم برای درد و دل نه خودم راه به جایی می‌بردم. ژاله غرق در مشکلاتش بود و ژینا ساده تر و کم سن تر از آنی که مرا در همچین موقعیتی راهنمایی کند. – بهار راستش نمی‌دونم از کجا شروع کنم‌، اصلا نمی‌دونم حس واقعیم چیه تا بخوام درباره‌ش بگم. دستم را می‌گیرد و لبخندی مهربان می‌زند: می‌خوای من بپرسم؟ تو جواب بدی سر تکان می‌دهم. – درباره‌ی روزبه یا شخص دیگه‌ای؟ – درباره‌ی دکتر زنده اهورا. – خب جالب شد رفتار بدی باهات داشته؟

– من دو روز پیش نگرانش شدم و رفتم خونه‌ش و اون من رو بیرون کرد و کل دیروز بهم محل نذاشت. چشم های بهار درشت می‌شود و با تعجب خودش رو به سمتم می کشد: وایسا ببینم تو با اهورا رفت و آمد داری؟ -اون طور ها نیست بهار، ببین بعد عمل بابا من و اهورا ناخواسته سر یک جریاناتی بهم نزدیک شدیم‌. -خب قشنگ تعریف کن برام عجیبه شماها که تو بیمارستان خیلی کارد و پنیر بودید. -ما فقط تلفنی ارتباط داشتیم، یکی دو بار هم بیرون قرار گذاشتیم. هنوز چیزی بینمون اونقدر ها جدی نبود بهار….

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
در آهنی باز می‌شود، با گام هایی مردد پا به درون خانه می‌گذارم. یک حیاط بزرگ با سنگفرش های موزاییک و باغچه‌ای کوچک که تنها چند بوته‌ی خشکیده‌ی رز در آن است، به چشمم می‌خورد. هنوز هم برای آمدنم مردد هستم. با این حال نفس عمیقی می‌کشم و به خودم می‌گویم: نترس ژوان امید آقاجان به توعه نباید کم بیاری‌....
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: رمان ژوان
  • ژانر: #عاشقانه #اجتماعی
  • ملیت: ایرانی
  • نویسنده: فاطمه حمیدی
  • ویراستار: به بوک
  • زبان: فارسی
نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
  • admin
  • 1,130 بازدید
لینک کوتاه:
برچسب ها
موضوعات
ورود کاربران

مطالب محبوب
  • مطلبی وجود ندارد !
فهرست نویسندگان
درباره ما
به بوک
به‌بوک: مرجع دانلود رایگان رمان‌های عاشقانه و جذاب ایرانی و خارجی. دنیایی از داستان‌های عاشقانه، هیجان‌انگیز و جذاب در انتظار شماست. کتابخانه‌ی آنلاین ما شامل هزاران رمان در ژانرهای مختلف است. همین حالا به‌بوک را ببینید و غرق در دنیای داستان شوید!
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
ابر برچسب ها
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!