نغمه، دختری که در سایهی اعتیاد پدر و مادرش زندگی میکند، با چالشهای فراوانی روبروست. زندگی او زمانی پیچیدهتر میشود که والدینش تصمیم میگیرند او را به ازدواج با یک فروشنده مواد مخدر وادار کنند، تصمیمی که مشکلات نغمه را چندین برابر میکند و مسیر زندگیاش را به سمت ناشناختهها میکشاند.
خلاصه رمان نطفه از گل رز قرمز ۷۱ :
-قربون دخترم برم این قد با فکرِ، می دونستم بدی مارو نمی خوای.-بس کن دیگه برو یکم بهش برس تو این یه هفته دخترمون اب شد.-راست میگی بیژن ببرم دخترمو حاضر کنم فردا میخواد عروس بشه.پوزخندی توی دلم به خودم زدم چه واژه ی تلخی عــــــــروس.مامانم اومد سمتم دستمو گرفت و کمک کرد بلند شم به سمت دراتاق برد، میخواستم بعد یه هفته از قفسم بیام بیرون ؛خارج که شدم هوای تازه رو بلعیدم نفس های عمیق می کشیدم روحم جلا پیدا کرد،تازه فهمیدم از چه نعمتی بی نصیب موندم.عزیز تا من رو دید اومد سمتم برای کمک اون یکی دستمو گرفت چون هنوز از زور ضعف پاهام می لرزید و درست نمی تونستم راه برم.
مامان به عزیز گفت:-عزیز تا تومو هاشو خشک میکنی من برم به مرضیه خانم بگم بیاد صورتشو بند بندازه.عزیزبا چشم غره رو به مامان:-اخه این بچه دیگه نایی نداره که میخوایی اصلاحش کنی؟-نترس عزیز بادمجون بم افت نداره،حالا تا من میام یه چایی نبات بده بخور.و از اتاق خارج شد.عزیز درحالی که موهامو خشک میکرد:-نغمه جون،عزیزم میدونستم که راه دیگه نداشتی،حالاکه دیگه راضی به این ازدواج شدی سعی کن توی زندگیت صبور باشی وامیدت به خدا باشه.-میدونم عزیز،میدونم خیلی وقت میدونم، که تواین دنیا جز خدا و تو کسِ دیگه ای روندارم.-موهاتم تقریباخشک شد.-عزیزمیدونی ازدواج کنم تو این خونه دلم برای فقط کی تنگ میشه؟-کی عزیزم؟-توعزیز فقط تو،تواین دنیا هم فقط تو رودوست دارم؛ عزیزبابام ؟-رفت پیش مسعود تا خبربده راضی شدی.
کاش حداقل صبر می کرد زخمات و کبودیات خوب بشه.-مهم نیست عزیز بابام کی به من اهمیت داده که این بار دوم باشه .صدای درخونه اومد.عزیزدرحالی که اشکاشو پاک میکرد:-حتماً مامانت با مرضیه اومد.دیدی یادم رفت چایی نبات بدم بخوری. -اشکال نداره نمیخورم،چایی نبات به درد بابامو مامانم میخوره، دیگه من با این چیزا سرپا نمی شم، میدونم تا عمردارم باید حسرت ارزوهامو بخورم.مامانم با مرضیه اومد داخل اتاق.مرضیه خانوم با لبخند:-سلام نغمه خانوم،خوشگل محل میدونستم دیر یا زود زن اقا مسعود میشی کی از اقا مسعود بهتر.پوزخندی زدم بهتر بود می گفت (کی از اقا مسعود بدتر)،اما به خاطر دردی که توی دهنم پیچید پوزخندم جمع شد.مامانم با خنده گفت:-بسه دیگه کارتو شروع کن میخوام مثل پنجه ی افتاب بشه…
دانلود رمان نطفه pdf گل رز قرمز ۷۱