توضیحات
دانلود رمان تلنگر سیاه از ریحانه محرابی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
یه گروه دانشجو با دلایلی مختلف وارد یه خونه میشن که بر اساس یه شایعه پا گرفته، خونه ایی که فقط و فقط قربانی میخواد و چی بهتر از یک گروه هفت نفر!؟
خلاصه رمان تلنگر سیاه
اخمی کرد و همراه با چشم غره گفت: به تو ربطی نداره. با کشیدن نفس های عمیق سعی کردم خودم رو اروم کنم و با حرصتتی که نسبت به ساورا داشتم رو بهش گفتم: تو یه عقده ایی هستی. پوزخندی زد و خواست چیزی بگه که با صدای داد ضعیف داهی من صرف شد. داهی_ میشه انقدر کل نندازید؟ هر روز یه اتفاق تازه داره میوفته . باید یکم فعالیتمون رو ببریم بالا. باید خودمون معما رو حل کنیم. اگرم شد .. اگرم شد .. حرفش رو نصفه رها کرد و با تردید بهمون زل زد. نفسم رو با گیجی به بیرون فرستادم و منتظر به ساورا خیره شدم طبق انتظارم از کوره در رفت و گفت: می نالی یا نه؟ داهی دستی به اون یکی دستش که من گاز گرفته بودم کشید
و گفت: احضار روح. شاید باید احضار روح کنیم. با شتنیدن چیزی که داهی گفت: چشمام از تعجب گشتاد شد و با ناباوری گفتم: احمق شدی داهی!؟ یعنی میخوای کسی رو که باعث این اتفاقات بوده رو احضار کنی؟ که چی بشه ؟ داهی نفسش رو پر حرص به بیرون فرستاد و درحالی که نشسته خودش رو به سمتم می کشید گفت: ما الان یه عالمه مجهول داریم. اول جنازه ی اون بچه. دوم راز این خونه. سوم اتفاقاتی که برامون افتاد و اون تونل پایین. و با تردید ادامه داد: چهارم چطوری میشه ساهی و دلنواز رو به حالت قبل برگردونیم. با تردید نگاهی به دلنواز که گوشه ی اتاق خوابیده بود انداختم. حق این دختر احمق این نبود.
سرم رو تکون دادم و خیلی اروم گفتم: چطوری؟ سری تکون داد و گفت: باید بریم طبقه ی بالا. نفسم رو پر حرص به بیرون فرستادم و گفتم: فکر نمی کنی یکم ضعیف شده باشیم برای احضار؟کم کم هممون داریم کیش و مات میشیم. من اینطوری تو نمیتونی زیاد سر پا بمونی. شبنم و صحرا که کلا پرتن. و بی توجه به چشم غره ی دخترا ادامه دادم: سوگل که فقط کارش درمانه. ساهی و .. ساهی و دلنوازم که اینطوری شدن. به نظرت می تونیم دووم بیاریم!؟ داهی سری تکون دادو گفت: باید بفهمیم چه اتفاقی داره میوفته تو این خونه. همین بهمون انگیزه میده. بااید از این خونه بریم. نگاه منتظرم رو به داهی انداختم.