“قصه؛ قصهای مهیج از دلباختگی و مثلثی عشقی، پر از کشش و احساس، از دلدادگی دو مجنون؛ دو شیدا! شرح روایتی واقعی و خیانتی خوفناک و غیر قابل باور از دل حقایق تلخ جامعه… مادری سنگدل با دستانی آلوده به گناه و فروپاشی یک خاندان در دل تاریک زمان بدستان بیرحمش! پدری مظلوم و رنجدیده، سرافکنده از ریختن کوه آبرو و غیرتش؛ وامانده و درمانده بر این حادثهی ناممکن و دردناک! مردی از جنس مردانگی و غرور؛ پردهی حیا بر کشیده بر بیعصمتی بیصفتان سیاهدل… دخترکانی شاداب و مظلوم؛ زمینخوردهی زخم زبان مردمانی عقرب صفت و… بزرگمردی جانفدا نشان گرفته از گذشتههایی نه چندان دور به نام حافظ الیار … رمان یاغی میدان مشق، قصهای که پس از شروع خواندن تا اتمام رمان، شوکزدهتان خواهد کرد!”
خلاصه رمان یاغی میدان مشقpdf لیدا صبوری :
اما یا را با شنیدن جوابم بر آشفت و بی طاقت به التماس و خواهش افتاد اون حتی نمی خواست به این موضوع که با هم تفاهمی نداریم فکر کنه و مدام تکرار میکرد که غیر ممکنه رهام کنه به اینجای قصه که رسیدم سر چرخاندم و نگاهی زیر چشمی به حافظ انداختم که با چشمانی پرخون و غضب در حالیکه دست بزیر چانه گذاشته و به فرمان اتومبیلش تکیه داده بود روبرویش را بی نفس کشیدن نگاه میکرد لحظه ای ترس سراسر وجودم را در بر گرفت یاد روزی افتادم که حافظ بخاطر شکستن و فرو ریختن غرور و غیرت سید چطور خون جلوی چشمانش را گرفته بود و زیر گذر و بازارچه ای از خشم و غضبش در امان نماندند.
سر بزیر انداختم و سکوت کردم و مابقی حرفم را که همان بهتر بود در دلم دفن کنم دیگر به زبان نیاورم و فرو خوردم حافظ که متوجه سکوت طولانی ام شد؛ سمتم سر چرخاند و با همان مقدار نگاه شماتت باراندازم کرد و گفت کاش اون روز حرفت زد گوش نمی کردم کاش وقتی سرم فریاد کشیدی که حافظ بخاطر گندم از این خونه و محله برو برای حرفت تره هم خرد نمیکردم و دو دستی پر شالت رو نگه میداشتم که پر نکشی سمت تنهایی و بدبختی که حالا امروز شاهد این باشم که با حسرت آه بکشی و دست روی دست بگذاری و با غصه بگی که از سر ناچاری بود که تن به وصلتی دادی.
که حتی میل و رغبتی رابطه اش نداشتی گندم چه کردی با خودت و من و این سرنوشت تلخ آخ گندم که آتیش زدی این دل لاکردار رو یه جوری بهم ریختم که فکر کنم حالا حالاهاها قدرت جمع کردن خودم رو نداشته باشم!بغض غریبم را فرو فرستادم و ناخنهایم را با شدت بیشتری کف دستانم فرو بردم حالا حتی اگر دلم میخواست برایش حرف بزنم دیگر قدرت تعریف کردنش را نداشتم قدرت نداشتم که بگویم بناچار تسلیم عشق یک طرفهی یا را شدم و با او بزیر یک سقف رفتم سقفی که برای من نبود …
دانلود رمان جدید یاغی میدان مشق از لیدا صبوری