رمان اکیپمون از فاطمه حکیم آرا

(3 بررسی مشتری)

رایگان

توضیحات

دانلود رمان اکیپمون از فاطمه حکیم آرا با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

ما یه اکیپ دختریم… دخترانی که نمی دانند غم را چطور می نویسند… شاد و سرخوش بی بهانه به خوشی هایشان می رسند اما… کی فکرشو می کرد زندگی چهارتا رفیق به تباهی کشیده شود… چرا دیگه رنگ خوشبختیو نمیبینن… نفس دختری که… سرگذشت هر یک چه می شود؟! عشق جای نفرت را می گیرد اما چگونه؟! خیانت و انتقام چه می شود؟! بیگناهی آن ها چطور ثابت می شود؟! همه و همه در اکیپمون…

خلاصه رمان اکیپمون

زودتر از همه بلند شدم و از رستوران بیرون اومدم… بچه ها یکی یکی بعد از من بیرون اومدن. تک تکشون و به خونه هاشون رسوندم به سمت نمایشگاه سامی حرکت کردم. رو به روی نمایشگاه پارک کردم و در و با ریموت قفل کردم… پیاده شدم و رفتم تو.‌ سامیار کنار یه ماشین جیگر وایساده بود و با یه آقای خوشتیپ تر از ماشین حرف میزد.با دیدن من دستشو تکون داد و ازم خواست صبر کنم. منم کنار یه ماشین آبی خوجل وایسادم و یه سلفی انداختم… اینم پست امشب اینستاااا داشتم پی امای تلگرامم و چک می کردم که سامیار به طرفم اومد. سامیار : به به از این طرفااا… راه گم کردی دختر عمه جاااان.

نفس: آره والا این آلزایمره دوباره اومده سراغم راه خونمون و گم کردم !! سامیار: از دست تو…. حالا چیکار داری ؟؟ نفس: تو اصلا بلد نیستی با یه خانوم متشخص چطور صحبت کنیاااا…!! من نمیدونم تو با این اخلاق گندت این همه دوست دختر از کجا آوردی؟!! سامیار: به تو چه آخه نیم وجبی !!! نفس: نیم وجبی عمه ارغوانه…. ماشین میخوام!!! سامیار: ما به بچه ها ماشین نمی فروشیم !! نفس: عه ساااااامیاااار. سامیار: کوفت نفس جان. نفس: دلت میاااد!! سامیار: حالا چی میخوای؟!! نفس: مگان… نه مزدا 3… اونم سفید!! سامیار: چه خوش سلیقه هم هست… خانوم شما تا رضایت کتبی از

والدین نیارین من نمی تونم بهتون ماشین بفروشم. نفس: نمی فروشی دیگه!! سامیار: نووچ. نفس: باشه منم میرم پیش نوید.تقریبا پریدم روی میز نمایشگاه و نشستم روش.. نوید دوست قدیمی و خانوادگی و شریک سامیار بود پدرش هم یکی از کارمندای بابای من بود… با چشمایی شبیه به حالت چشمای گربه ی شرک به نوید زل زدم و گفتم: نوووووید؟!! نوید: بله؟ نفس: سامیار به من ماشین نمیده !!! نوید: چی میخوای حالا؟ نفس: مزدا 3. نوید: چه رنگی؟ نفس: سفید. نوید: خیلی خب صبح بیا ببر !! نفس: الان میخوام !! نوید: همین الان!!؟؟… دختر ساعت 12 شب ماشین برا چته… اصن تو 12 شب…

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
ما یه اکیپ دختریم… دخترانی که نمی دانند غم را چطور می نویسند… شاد و سرخوش بی بهانه به خوشی هایشان می رسند اما… کی فکرشو می کرد زندگی چهارتا رفیق به تباهی کشیده شود… چرا دیگه رنگ خوشبختیو نمیبینن… نفس دختری که… سرگذشت هر یک چه می شود؟! عشق جای نفرت را می گیرد اما چگونه؟! خیانت و انتقام چه می شود؟! بیگناهی آن ها چطور ثابت می شود؟! همه و همه در اکیپمون...
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: رمان اکیپمون
  • ژانر: عاشقانه
  • ملیت: ایرانی
  • نویسنده: فاطمه حکیم آرا
  • ویراستار: به بوک
  • زبان: فارسی
  • تعداد صفحات: 429
نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
  • admin
  • 934 بازدید
لینک کوتاه:
برچسب ها
موضوعات
ورود کاربران

مطالب محبوب
  • مطلبی وجود ندارد !
فهرست نویسندگان
درباره ما
به بوک
به‌بوک: مرجع دانلود رایگان رمان‌های عاشقانه و جذاب ایرانی و خارجی. دنیایی از داستان‌های عاشقانه، هیجان‌انگیز و جذاب در انتظار شماست. کتابخانه‌ی آنلاین ما شامل هزاران رمان در ژانرهای مختلف است. همین حالا به‌بوک را ببینید و غرق در دنیای داستان شوید!
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
ابر برچسب ها
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!