شهریار شریعتی، مدیرعامل پیشروترین شرکت مدلینگ ایران مستقر در کیش، هنوز درگیر پروندهی پیچیدهی مرگ مرموز همسر خود است. یک شب در جادهای خلوت در شمال کشور، او به دختری جوان و بیهوش برمیخورد که هیچ توانایی صحبت کردن ندارد و هیچ خاطرهای از گذشتهاش به یاد نمیآورد. تحقیقات شهریار برای پیدا کردن خانوادهی این دختر، او را به حقیقت تلخ و رازآلود مرگ دلخراش همسرش نزدیکتر میکند و پرده از زخمهای کهنه برمیدارد.
گوشه ای از رمان طنین تنهایی گیلسو حکیم :
– چی … چی کار کردی ؟ وقتی عرضه نداری غلط می کنی دست به چیزی می زنی . اصلا کی بهت اجازه داده به وسایل من نزدیک بشی ؟ برو گمشو بیرون .
طلوع دیرتر از ه مه رسید و با نگرانی پرسید: – چی شده ؟ چه خبره این جا؟ اون صدای چی بود؟ سروین از خوشحالی سر از پا نمی شناخت : – می خواستی چه خبر باشه عمه جون ؟ طنین خانم طبق معمول گند زد و مهم ترین چیزی که رو سفره ی عقده رو تیکه تیکه کرد. اصلا از کجا معلوم از رو قصد و غرض نبوده باشه ؟ امشب از اون جایی که چشم دیدن خوشبختی بقیه رو نداره ، خودش رو تو ه فت تا سوراخ قایم کرده بود، الان هم که این جوری . نه این که کسی با یه جغد ازدواج نمی کنه ، نمی خواد بقیه ی پرنده ها هم خوشبخت باشن !
آرمان با عصبانیت به او نگاه کرد و طنین دیگر نتوانست سر پا بماند. سرش گیج رفت ، زیر پاهایش خالی شد و قبل از این که کسی بتواند نگهش دارد، روی تکه های شکسته ی آینه سقوط کرد و از هوش رفت . حالا تکه های قلب شکسته ی خودش هم روی زمین ریخته بود. با یادآوری آن چه شب گذشته در این عمارت تجربه کرده بود، غبار غم به چهره اش نشست و طلوع و آرمان با ناراحتی نگاه ش کردند. با وجود این که سروین توانسته بود کل مراسم عروسی را به کامش زهر کند، باز هم طنین در کنج دلش از این که قاتل بودنش واقعا در برابر آرمان لو نرفته بود، خوشحال بود.
او نمی خواست همین اندک افرادی که دوستش داشتند و برایش احترام قائل بودند را هم از دست بده. – طنین ، اگه این جا حالت خوب نیست می خوای با هم بریم آنکارا؟ اگه تو باهام بیای من می تونم بابام رو تحمل کنم . این را آرمان پرسید و طلوع خواست چیزی بگوید که با شنیده شدن صدای جیغ صحرا از طبقه ی سوم ، حرف در زبانش خشکید و زودتر از آرمان و طنین از اتاق بیرون رفت و خودش را به طبقه ی سوم رساند .صحرا مقابل در باز حمام ایستاده بود و پیوسته جیغ می کشید. طلوع جرئت نکرد جلو برود و آرمان چند گام به آن سمت برداشت . خشکش زد . . .
دانلود رمان طنین تنهایی pdf گیلسو حکیم