داستان درباره یلدا، دانشجوی شیطون و تخس استاد جاوید است که برای انتقام از استادش، پیشنهاد ازدواج او را قبول میکند. اما یلدا نمیداند که سرنوشت قرار است بسیاری از چیزها را تغییر دهد! این رمان طنز و عاشقانه، پر از لحظات خندهدار و عاشقانههای تکرار نشدنی است…
گوشه ای از رمان استاد خاص من اثر محیا داوودی :
ای کاش که روشن بشه و یه جورایی با دور شدن از این خراب مونده من رو نجات بده .نفس عمیقی کشیدم و به سمت ماشین رفتم از ته دل آرزو کردم که روشن شه و بعد پشت فرمون نشستم و استارت زدم که در عین ناباوری روشن شد! با حرص روی فرمون کوبیدم و با خودم غر زدم میمردی همون اول روشن شی؟ و کلافه پوفی کشیدم و حرکت کردم.انقدر حالم وخیم بود که اگه میرفتم خونه با هزار قسم و آیه هم کسی باور نمیکرد که من رفتم به دیدن استادم و هرکی نمیدونست فکر میکرد من با یه غول بیابونی قرار داشتم که به این حال و روز افتادم صدای ضبط رو باز کردم تا افکارم خالی از اون مردتیکه بشه و یه کم روحیه بگیرم و بعد گوشیم رو با ضبط ماشین شارژ کردم تا بتونم پونه رو بکشونم بیرون و از این حال در بیام…..
تو شلوغی عصر یک ساعتی طول کشید تا رفتم دنبال پونه تا یه چرخی باهم بزنیم. پونه که چه عنوان کنم یه دختر دیوونه که حالا انقدر عاشق مهران شده بود که به محض رسیدنش صدای ضبط رو بسته بود و مدام توی گوشم خونده بود مهران زنگ زد این و گفت مهران فلان مهران بهمان و هزار حرف دیگه راجع به آقا که من فقط براش سر تکون میدادم و میگفتم مخم و خوردی و اما هیچ تاثیری نداشت و اون حرف خودش رو میزد. انقدر که امروز از دست حرفای پونه حرصی شده بودم از دست گوینده ی رادیو وقتی ساعت ۷ صبح با کلی انرژی میگفت ایرانیان سلام نشده بودم….. تو دلم به این حرفم خندیدم و بالاخره پونه ساکت شد که جلوی به فست فودی نگهداشتم و گفتم پیاده شو بریم یه چیزی کوفت کنیم میخوام راجع به این استاد جدیده باهات حرف بزنم ابرویی بالا انداخت و گفت: باشه فقط به حساب تو دیگه؟ چشم و ابرویی براش اومدم پیاده شو که آروم خندید و پیاده شد . . .
دانلود رمان استاد خاص من pdf محیا داوودی