بخوانید: رمان والنتینو اثر ناتالیا گینزبورگ دانلود آسان فایل PDF – ویرایش جدید + قابل اجرا در همه دستگاه ها (اندروید و iOS)
کتاب شامل ۳ داستان با نامهای والنتینو، مادر و قوس میباشد. والنتینو: والنتینو تنها پسر خانوادهای نسبتا فقیر است که پدر فکر میکند پسرش روزی مرد بزرگی میشود و با تمام مشقات سعی میکنند راحتی او را فراهم نمایند. والنتینو با زنی مسن تر از خودش و بسیار زشت ولی ثروتمند ازدواج میکند و این امر سبب ناراحتی شدید خانواده میشود و… مادر: در مورد زنی که خیلی خیلی زود همسرش را از دست داده و اکنون دو پسر دارد. زنی که از مسئولیت مادری رویگردان است و هنوز کمبود عشق را احساس میکند. قوس: این بزرگترین داستان کتاب هست در مورد خانوادهای که از روستا به شهر میآیند و مادر خانواده تلاش میکند هر طور شده دوستان بافرهنگ و اصیلی پیدا کند …
پیش نمایشی از رمان والنتینو
اواسط سپتامبر بود که یک روز صبح والنتینو از راه رسید. از دیدنش خوشحال شدیم، آنقدر خوشحال که گویی دیگر برایمان اصلا اهمیت ندارد با چه کسی ازدواج کرده است. دوباره مثل سابق آمد و در آشپزخانه نشست؛ با همان موهای مجعد، دندانهای سپیده، چاه زنخدان و دستهای بزرگش. گربهاش را نوازش کرد و گفت میخواهد او را با خودش ببرد. در زیر زمین ویلایشان خیلی موش دارند و گربهاش به این ترتیب میتواند موش خوردن را که هنوز از آن وحشت دارد، یاد بگیرد. او کمی نزد ما مانند. میخواست سس را با نان تاتق کنند. چون آشپز آنها سس را به خوبی ما، درست نمیکرد. گربه را توی سبدی گذاشت و با خود برد. ولی چند روز بعد دوباره آن را برگرداند. گربه را در
زیر زمین گذاشته بودند که موشها را بخورد، ولی به قدری از آن موشهای گنده ترسیده بود که شب تا صبح ناله کرده بود و نگذاشته بود آشپزباشی چشم روی هم بگذارد. آن سال زمستان سختی را گذراندیم. بچه کلارا مدام مریض بود. به نظر میرسید ششهایش نارسایی داشته باشد. دکتر غذای مقوی و کافی برایش تجویز کرد. ما از طرفی نگران بدهکاریهایمان نیز بودیم؛ هر چند سعی میکردیم هر بار مبلغی از آن را به عمویم بپردازیم. به این ترتیب با اینکه دیگر خرج تراشیهای والنتینو را نداشتیم، ولی باز هم به زحمت پولمان تا آخر ماه میرسید. البته والنتینو از نگرانیهای ما کوچکترین خبری نداشت. او را کمتر میدیدیم چون خودش را برای امتحانات حاضر میکرد. گاهی به
اتفاق همسرش در خانهمان آفتابی میشد، مادرم چینهای لباسش را مرتب میکرد و آنها را به اتاق پذیرایی میبرد. سکوتی طولانی بینمان برقرار میشد. مادرم ساکت و صامت روی صندلی راحتی مینشست و با آن چهره ظریف و زیبای مهتابی رنگش و طرههای موی سپید صاف و لطیفش که به ابریشم میماند، سکوت همچنان ادامه مییافت و گهگاه با صدای محجوب و آهسته مادرم در هم میشکست. صبحها برای خرید روزانه به بازاری که با خانه ما فاصله داشت، میرفتم تا بلکه کمی صرفه جویی کنم. این پیاده روی برایم خیلی خوشایند بود، به خصوص هنگام رفتن که سبدم خالی بود. در آن هوای خنک قدم میزدم و احساس آزادی میکردم و برای مدت کوتاهی نگرانیهای خانوادگی را …
بهبوک: مرجع دانلود رایگان رمانهای عاشقانه و جذاب ایرانی و خارجی. دنیایی از داستانهای عاشقانه، هیجانانگیز و جذاب در انتظار شماست. کتابخانهی آنلاین ما شامل هزاران رمان در ژانرهای مختلف است. همین حالا بهبوک را ببینید و غرق در دنیای داستان شوید!
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
ابر برچسب ها
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!