رمان آبادیس

  • ۱۱ بهمن ۱۴۰۳
  • دسته‌بندی نشده
رمان آبادیس

بخوانید: رمان آبادیس اثر نگار مقیمی (ونوس) با فرمت‌های PDF، اندروید، آیفون – نسخه کامل با ویرایش جدید و لینک مستقیم

آرنواز، دانشجوی ارشد علوم اجتماعی، به‌ منظور تکمیل پایان‌ نامه‌اش و به وصیت پدرش، به روستایی دورافتاده می‌رود تا مدتی به‌ عنوان معلم در آنجا فعالیت کند. اما در این میان، او با آبادیس (آبان)، شکارچیی بی‌رحم و وحشی روبه‌رو می‌شود. آبادیس سال‌ها پیش در خارج از کشور آموزش‌های ویژه‌ای دیده و اکنون تصمیم می‌گیرد آرنواز را ربوده و او را به اجبار به عقد خود درآورد. در طول داستان، رازهای تاریکی آشکار می‌شود که همه چیز را تغییر می‌دهد…

پیش نمایشی از رمان آبادیس

جعبه مخملی سرخ‌رنگی را از جیبش بیرون آورد و آن را باز کرد. چشمانم خیره به حلقه باریکی شد که تنها یک نگین براق و نسبتا بزرگ در دل خود داشت.

“این کادوی اصلی است.”

دستش را به‌سمت من دراز کرد و من با لحنی آرام گفتم:

“این حلقه‌ای که در دست دارم را بیشتر دوست دارم، بامداد.”

“قرار نیست آن را بیرون بیاوری.”

دستش را در دستانم گرفت و حلقه جدید را در انگشتم کرد. آن را به‌قدری به‌نرمی جا انداخت که درست کنار رینگ قبلی قرار گرفت و به‌راحتی با آن هم‌سطح شد. گویی از پیش برای این لحظه آماده شده بود، برای اینکه حلقه‌ی جدید دقیقا روی آن بنشیند و به‌نظر برسد که یک حلقه‌ی دو تکه است.

“این‌طور بهتر است… این‌طور هرگاه به آن نگاه کنی، هم رفاقتم را خواهی دید و هم عشقم را.”

“بامداد…”

“جانم.”

“خوشحالم که برای انتقام برگشتی… خوشحالم که حالا اینجایی… در نزدیک‌ترین فاصله به من.”

قبل از اینکه سخنم تمام شود، لب‌هایش مهر لب‌های من شد و در آن لحظه، حتی در این شهری که دیگر نمی‌خواستم در آن باشم، در میان تمام آشوب‌ها، هنوز می‌شد خوب بود… وقتی که بامداد در کنارم ایستاده بود و در این لحظه، مانند همیشه، با من یکی می‌شد.

سرنوشت، چیزی است عجیب و غریب… حتی اگر خودمان آن را رقم بزنیم، باز هم پیچیدگی‌هایی دارد. در کنار تمام بی‌رحمی‌هایش، همیشه چیزی را باقی می‌گذارد که به‌خاطر آن می‌توان زندگی کرد… چیزی که باعث می‌شود از تمام دردها و رنج‌ها چشم بپوشیم…

او بود که من و بامداد را کنار هم آورد، با اینکه دنیاهایمان از هم فاصله زیادی داشت، و یک فرزند در میان ما گذاشت… زندگی‌ای که قرار بود نو باشد… تازه و پر از امید… زندگی‌ای که با همه‌ی خاطرات گذشته، که هرگز از ذهنم پاک نخواهند شد، ادامه می‌یافت… من آن‌زمان آدم بدی بودم… دوستی را که بهترین بود به کشتن دادم، اما هنوز در کنار بامداد تلاش می‌کردم که زندگی کنم… این‌بار با قدرت و لذت، با تمام آرزوهایی که می‌خواستم به‌دست آورم… چرا که او جانش را برای زندگی کردن من فدای کرد… چون زندگی هنوز ادامه داشت…

اگر این داستان شما را به خود جذب کرده است، خوشحال خواهیم شد اگر نظرات و دیدگاه‌های خود را با ما در میان بگذارید. نظرات شما برای ما بسیار ارزشمند است و در ادامه این مسیر با هم بهتر خواهیم بود!

صفحه اختصاصی این رمان در رمان بوک: رمان آبادیس

  • اشتراک گذاری
نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
  • admin
  • 9 بازدید
لینک کوتاه:
برچسب ها
مطالب مرتبط
موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
درباره ما
به بوک
به‌بوک: مرجع دانلود رایگان رمان‌های عاشقانه و جذاب ایرانی و خارجی. دنیایی از داستان‌های عاشقانه، هیجان‌انگیز و جذاب در انتظار شماست. کتابخانه‌ی آنلاین ما شامل هزاران رمان در ژانرهای مختلف است. همین حالا به‌بوک را ببینید و غرق در دنیای داستان شوید!
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
ابر برچسب ها
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!