رمان دیزالو

  • 10 بهمن 1403
  • دسته‌بندی نشده
رمان دیزالو

بخوانید: رمان دیزالو اثر آندرومدا دانلود آسان فایل PDF – ویرایش جدید + قابل اجرا در همه دستگاه ها (اندروید و iOS)

ماهورا زند، گریمور مطرح سینما قربانی یک سوءظن غلط ساختگی می‌شود! سناریوی تلخ و ناجوانمردانه‌ای که (الوند رستگار) سوپراستار سینما برایش چیده. (دیزالو به معنای درآمیزی فنی است در تدوین فیلم؛ صحنه‌ای محو می‌شود و صحنه دیگری تدریجاً جایش را می‌گیرد) …

پیش نمایشی از رمان دیزالو

ضربان قلبم انگار روی میلیارد می‌رود که بوق بوق دستگاه ترس می‌اندازد به جان این دو. صدای جیغ او؛ سایش کف کفش روی خاک؛ صدای جیغ من؛ رهایی کوتاه و سقوط؛ صدای شکستن و ضربه‌ای مهیب و حال این ضربه خیالی تنم را به دره دنیا هول می‌دهد و با این سقوط به جای مرگ حس می‌کنم جان در تنم رسوخ پیدا کرده. انگار پرستار هویتم را به سرم تزریق می‌کند. ماهی… تو ماهی و من ماهی این برکه کاشی.. ماهی کوچولو پاشو… صدای جیغ… سقوط و تنم کمی داغ می‌شود. پلکم جمع می‌شود و چشمم باز، من به دنیا و دنیا به من سلام می‌کند و چقدر دلم می‌خواهد چشمم به چشم چشم طوسی باز شود. بوق بوق دستگاه می‌خوابد و پرستار مضطرب و هول می‌گوید:

بدو برو دکتر و صدا کن فکر کنم به هوش اومد بدو سمیرا. سمیرا می‌دود و مقنعه سفید پرستار دیگر جلوی چشمم تکان تکان می‌خورد و هیجان زده می‌گوید: خانوم؟ صدای منو می‌شنوی؟ اگه صدامو می‌شنوی انگشتتو تکون بده. من تا چشم طوسی نیاید از جایم جم نمی‌خورم‌! وقتی واکنشی نمی‌بیند دستش را بالا می‌آورد و روی دستم می‌نشاند: فشار بده دستمو خانوم! باز در رویا غرق می‌شوم. من دستم را بالا برده بودم تا به دستی بخورد یا چیزی را بگیرد که از آن سقوط مرگبار رهایی یابم ولی هیچ کس نبود. نور عظیمی به چشمم هجوم می‌آورد و صدای مردانه‌ای غریب: خانوم می‌شنوی صدامو؟ دخترم؟ از حرکت ناخودآگاه مردمک‌هایم پی به حالم می‌برد: دخترم نگران نباش.

ما کمکت می‌کنیم. محتاج این کلمه بودم لب‌هایم به قصد کلام از هم باز می‌شوند ولی واقعا نمی‌توانم زبان بچرخانم تا بگویم محمد! لب‌هایم بی‌صدایند… بی‌حرکت. دکتر سرش را نزدیک می‌کند. تمام توانم را جمع می‌کنم: م… -چی؟ دوباره بگو دخترم! نمی‌توانم… اصلا نمی‌توانم حرف بزنم. پرستارم به دادم می‌رسد: باز بگو عزیزم! تمام توانم را از تمام بدنم جمع می‌کنم و به تارهای صوتی‌ام می‌رسانم: م… این”میم”ها” “میم” الفبا نیستند. ناله‌اند… ناله… پرستار بیچاره دکتر را خطاب می‌کند: زنگ بزنم به خونوادش؟ حتما، به شوهرش زنگ بزن همین الان! آرام می‌شوم. دکتر مدام سین جیمم می‌کند. نمی‌گذارد هضم کنم چه شده، کیستم، چرا اینجام، کت چرمی کیست. کت چرمی …

صفحه اختصاصی این رمان در رمان بوک: رمان دیزالو

  • اشتراک گذاری
نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
  • admin
  • ۶ بازدید
لینک کوتاه:
برچسب ها
مطالب مرتبط
موضوعات
ورود کاربران

مطالب محبوب
فهرست نویسندگان
درباره ما
به بوک
به‌بوک: مرجع دانلود رایگان رمان‌های عاشقانه و جذاب ایرانی و خارجی. دنیایی از داستان‌های عاشقانه، هیجان‌انگیز و جذاب در انتظار شماست. کتابخانه‌ی آنلاین ما شامل هزاران رمان در ژانرهای مختلف است. همین حالا به‌بوک را ببینید و غرق در دنیای داستان شوید!
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
ابر برچسب ها
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!