رمان دومینو وار

  • ۲ بهمن ۱۴۰۳
  • دسته‌بندی نشده
رمان دومینو وار

بخوانید: رمان دومینو وار اثر آزاده دریکوندی دانلود آسان فایل PDF – ویرایش جدید + قابل اجرا در همه دستگاه ها (اندروید و iOS)

همایونفرها، زندگی‌اش را سیاه کرده‌اند و حالا همه او را قاتل هم محله‌ای‌اش می‌دانند! اگر همایونفرها دشمن شوند، انگار که تمام دنیا دشمن شده‌اند چون همه از آن‌ها حساب می‌برند! دومینو قصه‌ی سهند است! مردی که ناخواسته قاتل ونداد می‌شود و دستان به خون آلوده‌اش همه را از او دور می‌کند حتی دختر مورد علاقه‌اش را؛ اما نه به میل خودش، به میل کسانی که سهند را در این مخمصه انداخته‌اند و حالا می‌خواهند او را از رازهای گذشته‌اش نیز دور کنند، رازهایی که اگر برملا شوند دردسر می‌سازند …!

پیش نمایشی از رمان دومینو وار

اتفاقاتی که بعد از رفتن ونداد افتاد دور از انتظارم بود. ونداد که رفت پیش منوچهر یه آدم دیگه شد. کسی که خیلی زود تغییر کرد و منو بدجور متعجب کرد! یه دلم می‌گفت منوچهر ونداد رو واسه بازی‌های کثیفش می‌خواد وگرنه منوچهر خان الکی زیر بغل یه نفر رو نمی‌گیره که بهش بال و پر بده. قاچاق می‌کنه و مچش هم گرفته نمی‌شه. خرت که هر جایی بره قانون هم قبولت داره. داشتم به خونه نزدیک می‌شدم که گوشیم زنگ خورد. آقای هدایتی بود. -بله؟ -سلام سهند خان! تو دلم پوزخند زدم و گفتم چه خانی؟ احتمالا زنگ زده در مورد دختر مزخرفش بپرسه. گفتم: سلام آقای هدایتی حالتون چطوره؟ هیچ وقت عادت نداشت احوال پرسی کنه به خاطر همین این بار هم بدون اینکه جوابم

رو بده گفت: زنگ زدم برای تولد تینا دعوتت کنم. مثل اینکه کارت دعوت هم به دستت رسید! چشمام رو بستم و نفسم رو خیلی آروم بیرون دادم. لعنت به من که محتاج این پولم خدا می‌دونه اگه محتاج نبودم عمرا اگه راننده‌ی این دختره می‌شدم. دختره‌ی لوس‌. توی کل زندگیم آدم اینقدر لوس و مزخرف ندیدم. رفته پیش باباش گفته که منو دعوت کنه. -ممنون آقای هدایتی از دعوتتون اما… -اما و اگر نیار پسر می‌دونم هیچ جا کار نداری چهارشنبه منتظریم. این رو گفت و گوشی رو قطع کرد من اگه دلم نخواد بیام به اون مهمونی کوفتی کی رو باید ببینم؟ منوچهر خان و آقای هدایتی با هم شریک‌ان می‌دونستم که هدایتی حتما می‌خواد واسه یه دونه دخترش یه تولد درست و

حسابی بگیره و منوچهر و خانوادش رو هم دعوت کنه. ای کاش ستایش دختر منوچهر نبود؛ ای کاش! چهارشنبه دو روز دیگه بود و من باید برم به این جشن تولد کسل کننده، حالا که هدایتی گفته نباید مخالفت کنم. کلید انداختم و رفتم توی اتاقم مثل همیشه همه چیز مرتب بود خدا رو شکر منظم بودم در رو بستم و رفتم توی خونه. طاهره و میعاد رو می‌تونستم از این فاصله ببینم که توی آشپزخونه داشتن شام می‌خوردن. بدون اینکه حرفی بزنم در رو پشت سرم بستم که میعاد با دیدنم گفت: اومدی؟ بیا شام بخور داداش. طاهره خانوم بدون اینکه نگاهم کنه از جاش بلند شد و برام یه بشقاب روی میز گذاشت. بازم حرفی نمی‌زدم. آروم آروم رفتم سمت آشپز خونه و نشستم …

صفحه اختصاصی این رمان در رمان بوک: رمان دومینو وار

  • اشتراک گذاری
نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
  • admin
  • 6 بازدید
لینک کوتاه:
برچسب ها
مطالب مرتبط
موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
درباره ما
به بوک
به‌بوک: مرجع دانلود رایگان رمان‌های عاشقانه و جذاب ایرانی و خارجی. دنیایی از داستان‌های عاشقانه، هیجان‌انگیز و جذاب در انتظار شماست. کتابخانه‌ی آنلاین ما شامل هزاران رمان در ژانرهای مختلف است. همین حالا به‌بوک را ببینید و غرق در دنیای داستان شوید!
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
ابر برچسب ها
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!