رمان قصه‌ی موج

بخوانید: رمان قصه‌ی موج اثر گل اندام شاهکار دانلود آسان فایل PDF – ویرایش جدید + قابل اجرا در همه دستگاه ها (اندروید و iOS)

موج به اجبار پدربزرگش مجبور است با فریاد، هم بازی بچگی‌اش  ازدواج کند. تا اینکه با دکتر نیک آشنا شده و در ادامه حقایقی را در مورد زندگی همسرش می‌فهمد …

پیش نمایشی از رمان قصه‌ی موج

هنوز نمی‌خواستم با مامانم حرف بزنم یه موسیقی گذاشتم و تو خونه مثله دیوونه‌ها چرخ زدم و با صدای بلند با آهنگ شروع به خوندن کردم می‌خواستم بدبختیمو فراموش کنم و برای چند ساعت ادای آدم‌های خوشحالو در بیارم. هر کی ندونه خودم که خبر داشتم حالم خوب نیست. بعد از ده دقیقه سرسام گرفتم به نفس نفس افتاده بودم بدنم خالی کرد. آهنگو خاموش کردم کشون کشون خودمو به آشپزخونه رسوندم، چای سازو روشن کردم از پنجره‌ی سالن پذیرایی دریا خودشو بهم نشون می‌داد بند دلم پاره شد. ناخداگاه یاد تیله‌های آبی پرواز افتادم هیچ وقت عرضه نداشتم زندگیمو پر کنم بر خلاف هم سن و سالای دیگم که هر

شبو با مهمونی و دوستای پسر صبح می‌کنند من از دار دنیا فقط لعیا رو داشتم اونم از وقتی که دانشگاه قبول شدم باهاش دوست شدم. اره زندگیم خالی بود حوصله سر بر بود مثله این فیلم‌های مفهومی که هزار تا جایزه و اسکار می‌بره ولی آخرشم نمی‌فهمی چجوری تموم میشه زندگیم سرو ته نداشت. خمیازه کشیدم هنوز خسته بودم چای ساز خاموش شد یه تی بگ برداشتم و به سالن برگشتم. تلوزیونو روشن کردم یه خانمی داشت طرز تهیه‌ی خورشت کرفسو آموزش می‌داد خب خداروشکر به خودم امیدوار شدم از منم دیوونه تر هست تو دنیا، فکر کن عنر عنر بلند شی بری جلوی دوربین، عنر عنر استرس بگیری، عنر عنر به خودت

مسلط شی اونوقت چی؟؟ عنر عنر خورشت کرفس بپزی و به خودت افتخار کنی. کانالو عوض کردم دوباره رو یه سریال ترکی ابدوغ خیاری نگه داشتم کار همیشم همین بود واسه وقت گذرونی بهترین انتخابه. دوباره خمیازه کشیدم تازه یادم افتاد از وقتی رسیدم با لباس بیرون تو خونه جلون میدم، کفری شدم همیشه کارای روزمره‌ی ساده‌ای که باید انجام بدم نسیه یادم می‌افته مثله همین لباس عوض کردن با غذا درست کردن. اتاقم از همون شبی که چمدونمو بستم دست نخورده مونده بود دلم برای اتاقم تنگ شده بود نگاهمو تو اتاق چرخوندم تخت دو نفره‌ی طوسی با پرده‌های طوسی بهم احساس آرامش می‌داد …