کتاب المپیک در کتابخانه‌ی آقای لمونچلو

دانلود کتاب المپیک در کتابخانه‌ی آقای لمونچلو (جلد دوم) اثر کریس گرابنستاین دانلود آسان فایل PDF – ویرایش جدید + قابل اجرا در همه دستگاه ها (اندروید و iOS)

این بار آقای لمونچلو مسابقه‌ا‌ی طراحی کرده است و نوجوانان بسیاری در آن شرکت خواهند کرد. کتاب المپیک در کتابخانه‌ی آقای لمونچلو اثر معروف کریس گرابنستاین، معماهای عجیب و هیجان‌انگیزی دارد و شما را تشنه‌ی مطالعه می‌کند …

خلاصه کتاب المپیک در کتابخانه‌ی آقای لمونچلو

صبح روز دوم مسابقه ها در کتابخانه‌ی سیار تیم کایل که داشت آنها را از دهکده‌ی المپیک به کتابخانه‌ی لمونچلو می‌برد سکوت مطلق بود. تا اینکه آکیمی سکوت را شکست: نمی‌دونم امروز قراره توی چه جور مسابقه‌ی مسخره‌ای ببازیم. میگوئل گفت: توی هر دو تا مسابقه می‌بازیم و احتمالاً دوباره هم تقصیر منه. کایل هم حس و حال خوبی نداشت اما از آنجایی که هنوز سرگروه بود تصمیم گرفت که با حرف‌هایش به بچه‌ها امید بدهد. شاید حتی می‌توانست خودش را هم قانع کند که هنوز فرصت دارند. کایل گفت: بیخیال بچه‌ها مثلاً اگه توی بازی هیجان خانوادگی آقای لمونچلو برای تاس اول و دومتون تعمیر کردن فاضلاب و لونه‌ی

سگ میومد، بازی رو ول می‌کردین؟ اکیمی گفت: آره به نظر من که این یه نشونه‌ست. سیرا گفت: ولی من این کارو نمی‌کردم مخصوصاً وقتی که هنوز یه عالمه فرصت داری تا زودتر از بقیه بازی رو تموم کنی. کایل گفت: دقیقاً! ما هنوز ده تا فرصت دیگه داریم. الآن تیم اقیانوس آرام و تیم غرب میانه هر کدوم یه مدال دارن ما فقط باید یه مسابقه رو ببریم تا به اونا برسیم و بتونیم برای اول شدن رقابت کنیم. میگوئل چانه‌اش را خاراند. -اممم.. اگه از این زاویه بهش نگاه کنی… اکیمی گفت: هنوزم گروه آخریم. وقتی ماشین داشت جلوی کتابخانه می‌ایستاد کایل جواب داد: خب بقیه هم مثل ما هستن پس بیاین بریم داخل و وضعیت رو

عوض کنیم. آکیمی که این حرف ها اصلاً رویش تأثیر نداشت گفت: باشه، هر چی تو می‌گی. در روز دوم مسابقه‌ها چیدمان تالار گرد کتاب خوانی کمی تغییر کرده بود. دور میزهای دایره‌ای شکل وسط اتاق طناب کشیده بودند تا تماشاچیان به آن‌ها نزدیک نشوند. تماشاچیانی که خیلی‌هایشان با دوربین‌های خبری در طبقه‌های دوم و سوم ایستاده بودند و از آنجا مسابقه را دنبال می‌کردند. کایل در میان جمعیت چشمش به آقای بکلمن افتاد که پشت یکی از میزهای باقی مانده‌ی طبقه‌ی اول نشسته بود و بهت زده به گنبد عجایب نگاه می‌کرد. کایل صدای او را شنید که داشت با خودش حرف می‌زد. مهاجرت درناهای شنزار شگفت انگیز نیست؟ …