داستان در مورد دختری به اسم نگار هست که به علت مشکلات مالی سعی در ازدواج با فردی پولدار دارد تا بتواند از او سوء استفاده مالی کند اما خبر ندارد که این بار مرد داستان رئیس یک باند مافیایی در دبی میباشد و به راحتی نمیتونه از دستش خلاص شود.پس از آن بطور غیر منتظره ای دلباخته پسر شیخ به نام فواد …
خلاصه رمان سوگلی شیخ از شاین :
نگار حاضر شدی؟ من نمیتونم تمام روز رو منتظرت بمونم نمی فهمم شما دخترها چطوریه که یه لباس پوشیدن و آرایش کردن رو این همه لفتش میدین صدای غرغرهای فواد از توی راهروی پایین میومد نیمساعت هم از زمانی که اومده بودن حاضر شم نمیگذشت و فواد یک بند داشت غر میزد کتونی های سفیدم رو پوشیدم و گوشیمو انداختم تو کیف کجم پالتوی کوتاه و کنیم رو پوشیدم و موهامو فقط کمی مرتب کردم ، اومدم اومدم ، از پله ها دوییدم پایین
فواد پیش در ورودی ایستاده بود و چپ چپ نگاهم میکرد یه کاپشن چرم به پا داشت و شلوار کتون مشکی همراه بوت های مشکی نزدیکش رفتم ، تو لباسات بجز مشکی رنگ دیگه ای وجود نداره؟ – ابرو بالا انداخت ، از بقیه رنگا خوشم نمیاد – همونطور که عقب عقب میرفتم بهش نگاه کردم ، چرا؟ – خیلی حرف میزنی نگار حس میکنم وقتی حرف – نمیزنی یا سکوت میکنی خیلی خوشگل تری چشمام گرد شد و دهنم باز موند باورم نمیشد .
بینمون چندین کلمه یا حتى جمله بینمون رد و بدل میشد شاید از همون روز که فواد بهم اعتماد کرد و راز به اون بزرگی رو بهم گفت شاید اعتماد من بهش هم همون موقع شروع شد باورش کردم و دیگه به چشمم به پسر مرموز و کم حرف و خشن نبود برعکس مثل یه بچه ی معصوم به نظرم اومد که چقدر توی زندگیش سختی کشیده مرگ مادرش رو جلوی چشم هاش دیده این خود کابوسه با این تفاوت که خیال نیست واقعیته ، تو ماشین فواد انواع اقسام آهنگ های سبک غربی و سرسام آور رو به خورد گوش هام داد و نزدیک بود سردرد بگیرم تا اینکه رسیدیم جلوی خونه مانیا .
دانلود رمان سوگلی شیخ pdf شاین