داستان خونهی بهار با تمام پیچیدگیها و رازهایش، واقعاً جذاب به نظر میرسد. آرمین، پسرجوانی که پس از طلاق عموش، همسر او را پنهانی صیغه میکند تا ازش مراقبت کند. وانیا، با امیدها و آرزوهایش، در شب عقد با چاووش نشسته است، اما یک تماس مشکوک از غریبهای به چاووش میآید و رازهای وانیا را برملا میکند. این راز باعث میشود چاووش قید ازدواج با وانیا را بزند. دست سرنوشت وانیا به خونهی بهار و آرمین میرسد و…
گوشه ای از رمان خونه ی بهار و آرمین اثر ستاره شجاعی فرد :
خیره شد میان مردمکهای روشن بهار و لبخند تلخی زد. ازم چه توقعی داری؟ مثل یه آدم ترسو خودم و قایم کنم؟ یونس پاشو بیش از گلیمش دراز کرده این خونه حرمت داره… من بهش اجازه نمیدم که بخواد به حریم شخصی مون تجاوز کنه اگه همون آدماشو بفرسته سراغت چی؟- مهم نیست روز اولی که اومدم گفتم مردونه باهاتم دروغ نگفتم… الانم وقتشه ثابت کنم واست. بهار کمی جلوتر رفت و دستش را روی یک دست آرمین گذاشت و آن را با مکث فشرد. گرمایی میان دستش نشست و نگاهش دوباره خیره ماند به زنی که حاضر نبود بودنش در کنار او را با هیچ چیز عوض کند. هنوز گیج بود و بهت زده با اشاره ی آرمین از لابی رد شدند و جلوی آسانسوری ایستادند.
نفسش از نگرانی حبس شد و نبضش زیر پوست تنش ریتم ناموزونی گرفته بود.یک چیزی میان گلویش بود که پایین نمی رفت. شاید بغضی به اندازه ی هسته ی آلو هنوز ربط ،آرمین با مامور پلیسی که همراهشان بود را نمی فهمید. آسانسور که ایستاد هر دو ایستادند تا اول دخترک از کابین بیرون برود. دستش تا زیر گلویش بالا رفت که صدای آرمین را شنید.- اینجا . اشاره کرد به در یکی از واحدها و بدون مکث زنگش را زد. خیلی طول نکشید که مرد جوانی در را به رویشان باز کرد با دیدن وانیا کمی جا خورد و ابروهایش بالا رفتند. انتظار نداشت به این زودی بخواهند او را در جریان اتفاقات قرار دهند.
اردشیر دستی با آرمین و مامور همراهش داد و دخترک تازه متوجه شد هرسه بیش از تصورش با هم صمیمی هستند.- بفرمایید داخل … دوباره هر دو مکث کردند تا اول وانیا داخل خانه برود. به پاهایش لرزانش فرمان حرکت داد و با اینکه همزمان احساس ترس و امیدواری داشت یا به داخل خانه گذاشت. اردشیر با ورود آرمین و مامور در را بست و گفت چه بی خبر ، آرمین برگشت سمتش. یهویی شد. و نگاه معناداری انداخت به وانیا که طلبکارانه نگاهش میکرد با خودش فکر کرد این تازه اول ماجراست. تو چطوری علیرضا؟
دانلود رمان خونه ی بهار و آرمین pdf ستاره شجاعی فرد