دانلود رمان اپسیلون pdf گیسو خزان

دانلود رمان اپسیلون pdf گیسو خزان

حامی رئیس یک شرکت گردشگری هوایی است و شادلی یک آشپز رستوران. هر دو در یک مهمانی شرکت می‌کنند؛ شادلی به عنوان آشپز و حامی به عنوان مهمان. در حالی که هر دو در حال خودشان نیستند، اتفاقی با هم می‌خوابند که منجر به بارداری شادلی می‌شود. شادلی قبل از اینکه حامی او را ببیند، از مهمانی می‌رود، اما چند ماه بعد که متوجه بارداری‌اش می‌شود، داستان پیچیده‌تر می‌شود.

دانلود رمان جدید اپسیلون اثری زیبا از گیسو خزان

گوشه ای از رمان اپسیلون اثر گیسو خزان :

پس.. حله دیگه؟ برم بخوابم؟ تا الآن حواسم بود. چند تا از بچه ها اومدن باهاش عکس بندازن نذاشتم و فرشون دادم که برن پوفی کشیدم و سرم و به تایید تکون دادم برو بگیر بخواب لازم نبود تا الآن بیدار بمونی. بازم دمت گرم.. جبران میکنم برات با رفتنش منم برگشتم سمت ماشین و با حامی که هنوز سوار نشده بود و داشت از بالای سقف ماشینش با تعجب بهم نگاه میکرد چشم تو چشم شدم چیزی نگفتم و بدون حرف سوار شدم ولی اون حتی بعد از سوار شدن هم نگاه مشکوکش و ازم نگرفت تا اینکه طاقت نیاورد و پرسید چی می گفت؟ داشت به من نگاه می کرد موقع حرف زدنش؟ اینجا این چیزا طبیعیه… آدم جدید که می بینن هی نگاهش میکنن!کلافه بود و با بی حوصلگی لب زد – چی می گفت؟ – چیز خاصی…

شادی اعصاب ندارم من عین آدم جوابم و بده اینم دومین بار که اسم من و به جای شادلی. شادی صدا می زد. حالا یا با هدف اینکه بهم بفهمونه خیلی براش مهم نیست دقت روی درست تلفظ کردن اسمم.. یا اینکه کلاً حافظه اش داغون بود نمی دونستم عکس العملش نسبت به حرفم چیه.. ولی مطمئناً من نمی ذاشتم اقدامی علیه شایان بکنه.. واسه همین جواب دادم این بدبخت همونی بود که دیشب وسط دعوا زد تو سرت.. یعنی از قصد نزد هدفش یکی دیگه بود یهو تو جلوش سبز شدی.. منم ازش خواستم… حتی صبر نکرد تا حرفم تموم شه..انقدر عصبی شد که خواست پیاده شه و بره سراغش که سریع آستین کتش و تو مشتم گرفتم و نگهش داشتم. کجا داری میری؟ بابا گفتم از قصد نبود. گناه داره.

بچه اس جوری نگاهم کرد که مطمئناً اگه با همین نگاه می رفت سراغ شایان بچه در جا زهر ترک می شد منم با خودش کار ندارم به صحبتی دارم با پدر مادرش سرم و به چپ و راست تکون دادم و ای خدای پر از عجزی زمزمه کردم: – ببین.. خودت سکه یه پول میشی. تو این خانواده تنها آدم حسابی و یه کم عاقلشون همین بچه ای بود که دیدی.. انقدری که انصاف به خرج داد و با پیشنهاد من شب تا صبح از پنجره خونه اشون کشیک داد که کسی ماشینت و انگولک نکنه. بری سراغ بقیه اشون صاف تو چشات نگاه میکنن و میگن حالا زده که زده نمردی که اینجوری قیل و قال به پا میکنی نگاهش حالا رنگ تعجب داشت وقتی یه کم خیره خیره به من و ساختمون پشت سرم که خونه شایان اینا بود زل زد و آخر از سر ناچاری در ماشین و بست ولی دق و دلیش و سر من خالی کرد و گفت:تو بیخود میکنی واسه خودت تز میدی که عوض ترکوندن کله ام وایسته اینجا بپای ماشین بشه…

اونم وقتی خودم میدونستم چه جوری اول و آخر کسی که بخواد ماشین و انگولک کنه رو بیارم جلوی چشمش چپ چپی نگاهش کردم و روم و برگردوندم – خب من نمی دونستم همچین قابلیت هایی داری وگرنه این لطف و در حقت نمی کردم پوزخندی زد و خواست ماشین و روشن کنه که صدای زنگ موبایلش بلند شد و قبل اینکه از جا موبایلی ماشینش برش داره زیر چشمی نگاهی بهش انداختم و عکس یه دختر جوون و روی صفحه اش تشخیص دادم. – هی! سرم و که به سمتش چرخوندم انگشت اشاره اش و رو بینیش گذاشت و با تهدید گفت: صدات در نمیادا – من میرم بیرون حرفت که تموم شد بگو… قبل از اینکه اقدام کنم واسه پایین رفتن مچ دستم و محکم نگه داشت و با اون یکی دستش تماس و برقرار کرد و گوشی و گذاشت دم گوشش چند بار سعی کردم مچم و در بیارم که نذاشت.. یعنی در اصل حواسش نبود گوشی سمت مخالف من بود و صدای شخص پشت خط که به احتمال زیاد نامزدش بود و نمیشنیدم.

دانلود رمان اپسیلون pdf گیسو خزان

  • اشتراک گذاری
نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
  • admin
  • 601 بازدید
لینک کوتاه:
برچسب ها
موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
درباره ما
به بوک
به‌بوک: مرجع دانلود رایگان رمان‌های عاشقانه و جذاب ایرانی و خارجی. دنیایی از داستان‌های عاشقانه، هیجان‌انگیز و جذاب در انتظار شماست. کتابخانه‌ی آنلاین ما شامل هزاران رمان در ژانرهای مختلف است. همین حالا به‌بوک را ببینید و غرق در دنیای داستان شوید!
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
ابر برچسب ها
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!