یَمین با مادر و پدرش در خانه ایی زندگی میکنند که دیوار به دیوار مادربزرگ مهربان و دایی اش هستند، او سالهاست که تلاش میکند راز گذشته ی مادرش را بفهمد، دردی آزار دهنده که پشت چشمهای مادر پنهان شده و …
گوشه ای از رمان تو خاطره نشدی :
جرعه ای از شیر گرمم که با پودر سنجد مخلوط شده بود نوشیدم و خبر دادم: برای آخر هفته دعوتم کردن مهمونی همانطور که روی میز خم شده و مشغول برش زدن بود پرسید: مهمونی کی عزیز دلم؟ همیشه راحت و بدون ترس و نگرانی حرف هایم را میزدم؛ هیچ وقت در مواجهه با خواسته های غیر معقول و اشتباهاتم تند و غیر منطقی برخورد نمیکرد،
اما اینبار پای کسی در میان بود که سفت و سخت خواسته بود از او دور باشم. الان هم ترسی نداشتم فقط کمی نگران بودم؛ دلم نمیخواست دوباره بهم بریزد.وقتی سر و نگاهش در پی گرفتن جواب به سمتم چرخید، با خونسردی و لحن محکمی گفتم: فؤاد!چند ثانیه خیره نگاهم کرد و دوباره کارش را از سر گرفت: من و تو قبلا در مورد این مسئله مفصل حرف زدیم.
حس کنجکاوی برای دانستن حقیقت هنوز در من به قوت خود باقی بود یادآوری حرف هایش و سوال هایی که بی جواب گذاشته بود،انگشت روی خوی لجبازم گذاشت و کار را خراب کرد!لیوانم را روی میز برگرداندم و سعی کردم لحنم عادی و عاری از شکایت و لجبازی باشد:
رمان تو خاطره نشدی
-حرف زدیم نه مامان فقط تو حرف زدی، اینکه تو ازش خوشت نمیآد برای من دلیل قانع کننده ای نیست …
دانلود رمان تو خاطره نشدی pdf دلربا عجملو
دانلود رمان سیاه نمایی اثر مریم پیروند
دانلود رمان اوهام از بهاره حسنی