آذر دختری تنها و قوی است، که برای بهتر شدن اوضاعش میجنگد ولی قلب مهربانش اجازه نمی دهد کسی را آزار دهد، تا زمانیکه از بین همه مریضهای قلب او، به مریضِ دائمی او تبدیل میشود، مریضی که با نفرت از آذر شروع میکند اما دیگر بدون او نمیتواند باشد، رگِ سرش محتاج چشمای پرستار دلش میشود …
آذر قصه تنهاست اما قویه…نمیشینه و میجنگه ولی قلب مهربونش اجازه خراش نمیده ، قلبش فقط پرستار دلایِ مهربونه!یه روز از بین همه مریضای قلب آذر ، مریضی میاد که به مریضِ دائمی اون تبدیل میشه…مریضی که با نفرت از آذر شروع میکنه اما دیگه بدون اون نمیتونه رگِ سرش محتاج چشمای پرستار دلش میشه؛اونقدری که دنیا بین عشق آتشین پرستار دل و مریضِ نگاهش متوقف میشه