سردار مردی سی و یک ساله ست که برای یه کینه ی قدیمی به خانواده کامیاب نزدیک شده. آهو که عضو این خانواده ست. دختر نوزده ساله ای که با معصومیت و قلب مهربونش قربانی کینه ی سردار میشه.سرداری که با دوست جذابش برای دخترک قصه ی ما تله گذاشتن.یه تله ی بزرگ ناموسی برای نوه ی حسین علی خان کامیاب که روی ناموسش قسم میخوره بریم ببینیم سردار بیرحم ما دلش میاد با آبروی آهوی دلبرمون اینجوری بازی کنه.. یااینکه ؟
ژانر :دانلود رمان عاشقانه
گوشه ای از رمان زهار آرزو نامداری :
میسوزد ، هم قلبم ، هم تمام جانم ، کاش همه اش خواب باشد ، کاش این هم یکی از همان کابوسهایی باشد که عرق ریزان و نفس نفس زنان از آن ها بیدار میشدم ، مثل همان وقت ها، همان زمانهایی که کسی در آغوشم نمی گرفت. کسی آب به دهانم نمیریخت ، کسی سر و روی عرق کرده ام را باد نمیزد… کنارم نمی ماند تا کابوسم تمام شود ، همان روزهایی که ته بدبختی هایم ، میرسید به اذیت های دم غروب آق بابا ، اشکهایی که برای تنهایی ام میریختم ، به قول مادرجان، صد رحمت به آن روزها ، چقدر خوشبخت بوده ام و نمی دانستم
با وجود یتیم بودن ، سربار بودن ، طفیلی و بی ارزش بودنم ، چقدر خوشبخت بودم و نمی دانستم ، چشمهای ” او چگونه مرا در این گرداب هولناک انداختند ، ؟لعنت به ” او، لعنت به نگاهش ، لعنت به دستهایی که تنم را به آرامششان معتاد کردند ، لعنت به او و لعنت به روزی که دیدمش ، کسی نیست مرا از این کابوس نجات دهد ، ؟ موجودات ریز ساحل، پاهایم را میگزند و من ، فقط به موجهای سیاهی که از رو به رو می آیند نگاه میکنم ، ماسه ها با هر موج کوچکی که می آید جابه جا می شوند . . .
دانلود رمان زهار آرزو نامداری رایگان