دانلود رمان اغنا pdf زاهده بیانی (نیلا)

دانلود رمان اغنا pdf زاهده بیانی (نیلا)

داشتن مدرک لیسانس صنایع و ارشد مدیریت چیزهایی نبودند که من باب دلم باشن به ظاهر اخمو بودن و سخت گیری های دخترانه ام هم اونی نبودن که در اعماق وجودم از خودم خواسته بودم حتی حالا نشسته کنار پدرم برای برگزاری مزایده ای که روزها براش وقت صرف کرده بودم هم خواسته ای نبود بخوامش اینکه اینجا بنشینم و به آدمهایی خیره بشم که لرای برنده شدن دست به هر کاری می زدن هم جز برنامه هام نبود

دانلود رمان اغنا pdf زاهده بیانی (نیلا) بدون دستکاری

گوشه ای از رمان اغناء :

روزی که برای دانشگاه قبول شدم یه نفرم برای خوشحالی کردنم وجود نداشت وقتی تونستم اولین شرکتم رو ثبت کنم و کسب و کار خودمو راه بندازم، بازم کسی نبود تو هر موفقیتی که به دست می آوردم و دوست داشتم در موردش با کسی حرف بزنم هیچ کسی رو نداشتم شاید با خودت فکر کنی منی که از بچگی با این روند بزرگ شدم باید به این چیزا عادت کرده باشم؛ اما همیشه به حفره ی بزرگ پر از اندوه هست که هیچ وقت تمومی نداره حفره ای که هر بار بزرگ تر میشه هر بار میخوای بخش بی اهمیت باشی و بخش ها ندی اما اون زورش بیشتر میشه و تحت می چربه هر چقدرم در برابرش مقاومت کنی آخر شب وقتی که خیلیا تو خوشی های خودشون غرق هستن تو توی اون حفره غرق میشی و همه ی گذشته اتو به یاد میاریزمانی حرفاش تموم شده بود که نزدیک بهم و رو در روم روی تخت نشسته بود صداش هیچ گونه بغضی نداشت و تمام حرفاش رو در کمال آرامش و خیلی خونسرد زده بود.

می دونستم این بار غم بیشتر از سوی نگاه های سراسر پر از تحقیر حاج بابا نشات میگره . تکیه امو از بالشت پشت سرم جدا کردم و خودمو کمی به جلو کشیدم و ازش پرسیدم: _امروزم اون حفره هست ؟! نگاهش در صورتم چرخ خورد._روزی که می خواستم تمام واقعیت رو در مورد خودم بهت بگم، تمام شیش رو توی حفره بودم و به این فکر میکردم که اگه هم یکی نه چی میشه ؟! _الان که بهت نه نگفتم لبخندش جون گرفت درسته نه نگفتی و اونقدر خوشحالم که در تمام مدت دلم می خواد فریاد بزنم و به همه ی عالم بگم ولی رنگ نگاش پر از حسرت بود _ اما بازم کسی نیست که بهش بگم…. کسی نیست که از این حجم از خوشحالی با خبر بشه لحظه ای به چشماش چشم دوختم و آسوده از عقدی که انجام شده بود لب باز کردم و گفتم:

_همه ی آدما با خودشون حفره هایی دارن به سر یا حفره های دلشون خالی و یه سریا پر هر حفره بسته به آدمش سرنوشتی داره شایدم دیگه وقتش رسیده که حفره ی دلتو رها کنی و بیبای توی حفره ی دل من و حرفاتو به اون بزنی نگاهش هم خیره مونده بود. _لازم نیست به دنبال کسی باشی که بهش بگی چقدر خوشحالی اون یه نفر مقابلت نشسته با اشاره به خودم صورتمو بیشتر بهش نزدیک کردم و ادامه دادم …

دانلود رمان اغنا از زاهده بیانی (نیلا)

  • اشتراک گذاری
نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
  • admin
  • ۴۱ بازدید
لینک کوتاه:
برچسب ها
موضوعات
ورود کاربران

مطالب محبوب
فهرست نویسندگان
درباره ما
به بوک
به‌بوک: مرجع دانلود رایگان رمان‌های عاشقانه و جذاب ایرانی و خارجی. دنیایی از داستان‌های عاشقانه، هیجان‌انگیز و جذاب در انتظار شماست. کتابخانه‌ی آنلاین ما شامل هزاران رمان در ژانرهای مختلف است. همین حالا به‌بوک را ببینید و غرق در دنیای داستان شوید!
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
ابر برچسب ها
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!