عهد اقاقیا راجع به زندگی دختری از نوادگان قاجاره که طبق خواستهی پدربزرگ مرحومش که بسیار براش عزیز بوده راهی ترکیه میشه تا میراث خانوادگیشونو برگردونه. اما با موانعی روبرو میشه که فکرشم نمیکرده و . . .
طره ای از موهایم را پشت گوشم انداختم و با یک حرکت ، خرمن خرمایی و کمند گیسوانم را از جلوی دست و پا جمع کرده و پشت سرم بردم .باید روی دهانم چفت و بست میزدم ، تا حرفی که نباید از آن خارج نشود .هر چند بعید میدانستم که بتوانم جلوی وراجی ام را بگیرم.اما در هر صورت نباید بند را به آب میدادم.
جناب دکتر هر از گاهی از زیر عینک طبی مد روزش ، تکه نگاهی به من می انداخت.و در آخر که از نگاه کردن ها و آنالیز من خسته شد ، برگه روی میزش را به کناری راند و جلو خم شد صورت شقاف سه تیغع اش زیر نور لامپ اویزان از سقف اتاق ، بیشتر میدرخشید.
تو گویی صبح تا شب در کرم های مخصوص پوست غوطه ور است و آوارگی در کلینیک پوست و مو را به جان خریده است !!!
دانلود رمان عهد اقاقیا از بهاره غفرانی