به طور خلاصه، داستان در مورد دختری به نام شیرین است که در یک روستا زندگی میکند. پدر او به شدت متعصب است. یک مرد به این روستا میآید و عاشق خواهر شیرین میشود. با وجود مشکلات و تناقضات، شیرین مجبور به ازدواج با این پسر میشود. داستان عشقی پر از فراز و نشیب، غیرت، خیانت و امید را روایت میکند.
گوشه ای از رمان جگوار :
بدون توجه به او با اینکه تمایلی نداشتم اما برای خودم هم بستننی سفارش دادم ترانه فهمید ، قهقهه زد و دستش را در موهایم فرو برد و بهمشان ریخت : بچم چه آقا شده کیهان خان ، یاد بگیر کیهان که بی توجه به غرغرها و چهره ی درهم شراره با خلال دندان مشغول بود خندید : علی و امیر بارشونو بستن ، از اولم بچه ناخلف این اکیپ من بودم علیرضا لبخند زد : موافقم ، از اولم اشتباهی رات دادیم دوباره صدای خنده هایمان بالا رفت نگاهم را از لبخند الای گرفتم و به ساعت خیره شدم کیهان روی میز کوبید الای کنارم از جا پرید و او بی توجه ادامه داد : خب خب خب به قسمت قشنگش رسیدیم ، کادوها رو رد کنید بیاد شراره خندید : نکنه این با این سنش کادو هم میخواد؟!
یسنا تکه ای کیک در دهانش فرو برد : همین که یادمون بود و اومدیم بسه ، مگه نه امیر؟ علیرضا بی توجه به آنها جعبه سورمه ای رنگ ساده ای دستم داد : مبارکت باشه رفیق در آغوشش کشیدم اما کیهان اجازه نداد : جمع کنید بابا هیچ کدام از هدایا را باز نکردم قانونمان همین بود ! هیچ وقت هیچ کدام در جمع کادوها را باز نمی کردیم ماهک آخر از همه جعبه طلایی رنگی را سمتم گرفت : قابلتو نداره سرد تشکر کردم : لطف کردی ، نیازی نبود بازش نمیکنی؟ ترانه قبل از من اعتراض کرد …
_نخیر ، قانونمونو یادتون نره ها ماهک لبخند زد : یادمه همیشه از یک عطر خاص استفاده می کردی ، سعی کردم شبیه باشن که خوشت بیاد ، من که عاشقش شدم یسنا اجازه جواب دادن نداد : من که هیچ وقت ندیدم امیر از عطر دیگه ای بزنه خیره ی الای شدم معذب با بستنی اش سرگرم بود سرم را کنار گوشش بردم : میخوای بریم؟ بدون این که نگاهم کند لب زد : _آره یسنا پرسید : چه خبر از پسر عموت امیر؟ تازگی کلیپ نداده بی حوصله نگاهم را به بستنی روبه رویم دوختم : خبر ندارم تازگی صداش خوبه ولی فقط باید روش کار کنه با سر تایید کردم : هنوز سنی نداره ، بیست سالشه تازه ماهک میان حرفمان پرید : الای هم بیست سالش بود نه؟! خیره نگاهش کردم …
دانلود رمان جگوار اثر سبا سالاری
دانلود رمان سیاه نمایی اثر مریم پیروند
دانلود رمان اوهام از بهاره حسنی