میران محمدی، پسری سختگیر و متعصب نسبت به جنس مونث است. او زخمهایی از اتفاقات گذشته زندگی خورده است و در جستجوی آرامش است. برای زدن زخمهای مشابه خودش در قلب، دخترش را پیدا میکند. این دختر سوژهای برای زندگی او میشود، دختری که باید تقاص مادرش و پس بده. او ساده و سر به زیر است، اما به نظر میرسد مناسبترین گزینه برای سیبل هدف شدن باشد…
گوشه ای از رمان تارگت :
اونجا بود که فهمیدم اون بیرون فقط نصف زیبایی های این کافه قشنگی که دیزاینرش بیش از حد آدم خوش سلیقه ای بوده رو دیدم و قسمت اصلی داخل بود. فضای داخل نه مثل اکثر کافه ها تاریک و بی نور بود و نه انقدری روشن که آفتاب بیفته تو چشمت یه نور ملایم از لا به لای شیشه های رنگی می پاشید داخل و دکوراسیون و میز و صندلی های نیمکتی و چوبی رو جذاب تر می کرد طوری که نمیتونستی چشم ازشون برداری شاید میران حق داشت و در کل از نظر خیلیا نسبت به کافه های دیگه این شهر چیز خاصی برای جلب توجه نداشت جز همین وسایل قدیمی مثل تلفن عمومی قرمز و یه فولکس نصفه که انگار از تو دیوار بیرون اومده بود و یه میز پر از بازی های نوستالژی و کتاب های قدیمی ولی انرژی و حس خوبی که داشت منتقل می کرد انقدر زیاد بود که من یکی رو بدجوری تحت تاثیر قرار داد..
این حال خوبم انقدر تو وجودم رشد کرد که به محض جاگیر شدنمون پشت یکی از میزا لب زدم – واقعا خوشحالم که تصمیم گرفتی امروز ریسک کنی خیلی قشنگه اینجا خوبه که منم بالاخره تونستم چشمات و خوشحال ببینم نگاهم بی اختیار رو صورتش چرخید. این آدم زیادی خوب بود نه تنها چهره ای که مسلما توجهات زیادی رو مثل من به خودش جلب می کرد. نه فقط این چشمای قهوه ای که حتی وقتی خیره میشد هم حس بدی نمی گرفتی و احساس بد بودن بهت دست نمی داد که رفتار و خلق و خوش هم به قول خودش با فاکتور گرفتن از بعضی چیزا میتونست آرزوی هر دختری باشه…
واسه همین واقعا برام جای سوال بود که اون آدمای قبلی زندگیش چی تو وجودش دیده بودن که کنار گذاشتنش شایدم میران کسی بوده که اونا رو کنار گذاشته که در این صورتم دلم می خواست دلیلش و بدونم تا حداقل تلاش کنم واسه تکرار نشدن اون جدایی ها… گفته بود یکی از اصلی ترین دلایلش خیانته. ولی من بعید میدونستم دختری بتونه تو رابطه اش با میران خیانت کنه و این ریسکی که ممکنه لو بره و میران و از دست بده بپذیره جدا از همه چیز بعد از مدت ها یه آدم درست و حسابی پا توی زندگیم گذاشته بود و می تونستم باهاش وقت بگذرونم پس طبیعی بود که نخوام به همین راحتی از دستش بدم به خودم که اومدم دیدم میران داره به یه آقایی سفارش میده و من باز عین احمقا چند دقیقه اس که زل زدم بهش و مطمئنا انقدر تیز بود که متوجه بشه …
دانلود رمان تارگت اثر گیسو خزان