به زبان اول شخص، داستان از دیدگاه یک دختر کولی روایت میشود. این دختر، نماد تمام خواستههای انسانی است. او پر از زندگی، روح و لذت است. در مقابل، مرد داستان پر از غرور، تکبر و نادیدهگری است. تقابل این دو شخصیت با سایر شخصیتهای فرعی داستان، اساس داستان را تشکیل میدهد.
خلاصه رمان به رسم رقص کولی ها اثر منیژه ق :
خم میشم تا چنگک رو بردارم، همزمان با من دست میبره سمتش و تا انگشتام ، سرانگشتاش رو لمس میکنه ، خجل دستش جمع میشه توی سینه اش .چنگک رو بر میدارم و قد صاف میکنم . همه ی ریه ام رو فوت میکنم .یه دفعه یادم میاد واسه چی اومدم سراغش، چشمام ریز میشه ناخودآگاه تو که نقشه ای تو سرت نیست ؟!چشماش کمی درشت میشه و صاف و یک دست نگاهم میکنه .لب به دندون میگیره دست آزادم مشت میشه کنارم .- نقشه ی چی ؟!نفس می گیرم برای چندمین بار چه قدر سخت شده آروم موندن کنارش دیدمت که اون پسره دورت می پلکید .سرش رو بالا نمیاره و شقیقه های من نبض میزنه . فراموشم میشه همه چی .دست جلو میبرم و چنگ میزنم به بازوش بهت زده به سر انگشتام نگاه میکنه .
صبح دیدمش که نگاهش با همیشه فرق داشت، دیدم که نیازی کنار گوشش پچ پچ کرد . اینا یعنی زنگ خطر ولی چرا این دل لامصب اینجوری بهش اعتماد کرده ؟! چرا دیدنش ، میشه دود شدن همه ی فکر و خیالای بد ؟! دستم رو روی قلبم میذارم و فشارش میدم. پمپاژ سریع خون از قلبم رو زیر انگشتام حس میکنم . کلافه سرم رو لای دستهام میگیرم ، نمیدونم چه خبره … فقط میدونم که همه ی چیزایی که تو این سالها واسه خودم ساخته بودم ، داره آوار میشه. روی سرم . رامش رو بهش میگفتم همه ی نقشه هامو خراب ناهید عصبی داد میزنه : چرا این کار رو کردی ؟ شونه بالا میندازم خودش گفت کاری نکنم، اگه می رفتم قضیه می کرد . نچ میکنه : حالا میخوای چه طوری یه روز خونه نشینش کنی ؟ لبخند خبیث می زنم با رییس هماهنگ کردم . قرار شد یه وقتی بهش بگه که سر بزنگاه برسه و خپل رو بگیره . ناهید نگران نگاهم میکنه خطرناکه رامش. اگه بلایی سرت بیاره چی ؟ خودم پر از تردیدم، اما پشت یه لبخند پنهانش میکنم و جواب میدم : طوری نمیشه . می خوایم دزدی کنیم دیگه . چشمک میزنم به چشمای مضطرب ناهید. اما پیداست که نتونستم آرومش کنم . پس فردا روز سختیه . قراره شر یه مزاحم همیشگی رو از سرم باز کنم و این اصلا واسم آسون نیست .
دانلود رمان به رسم رقص کولی ها از منیژه ق