به نظر میآید که تیام درگیر یک موقعیت پیچیده است. او عاشق دختر عموش، نفس، شده است، اما نفس به دنبال عشق واقعی نیست و علاقهای به تیام به عنوان همسفر زندگی ندارد. اشکان نیز نظر متفاوتی دارد و فکر میکند که نفس اصلاً تیام را دوست ندارد. این موضوع باعث شده تیام و اشکان شرط بگذارند و نفس را با شخص دیگری امتحان کنند. آیا تیام باید نظر خود را تغییر دهد یا به اشکان گوش کند؟
گوشه ای از رمان زندگی مشروط اثر شیوا بادی :
همان طور که میعاد گفته بود، تصمیم گرفت سایه ی نفس باشد او را دوست داشت و دوست داشتن که الکی نمیشد !باید ثابت میکرد هم به نفس … هم به خودش! صبح ها زودتر بیرون میرفت و دورادور تا کارخانه دنبال نفس میرفت سپس به کارهای خودش میرسید و عصر دوباره به جلوی کارخانه میرفت و منتظر خروج نفس میشد از نگهبان کارخانه در مورد نفس پرس و جو کرده بود به بهانه ی تحقیق و امر خیر … به جواب هایی که میخواست رسیده بود و حال کاملا میدانست که نفس اینجا کار میکند و رئیس کارخانه همان حامد مجهول است !
فقط برایش عجیب بود که موضوع نانزدی آن ها را کارمندان نمیدانستند که اگر میدانستند با شنیدن امر خیر از زبان اشکان ، گل از گل نگهبان نمیشکفت و آمار دقیق نمیداد … بلکه با تشر میگفت ایشون نامزد دارن ! این نامزدی مشکوک بود قبولش نداشت … مگر میشد نفس نامزد کند حتی لینا خبردار نشود !حتی با تحقیقاتش متوجه شده بود که پدر و مادر حامد ایران نیستند… با خروج ماشین نفس ، از فکر بیرون آمد و ماشینش را روشن کرد و دنبالش رفت …نفس بجای اینکه به طرف خانه اش برود ، به خانه پدرش رفت و به محض پیاده شدن ، تیام را مقابلش دید ….
دانلود رمان زندگی مشروط از شیوا بادی