این متن را بازنویسی کن النا بخاطر اشتباهی مجبور شد از ازدواج از پیش تعیین شده اش چشم پوشی کند و خواهر کوچکترش با نیکو بدنام ترین رییس مافیا ازدواج کند اما از اولین دیدار کشش زیادی بین النا و نیکو به وجود می آید…النا و نیکو در میان تنشها و تحولات جذاب قرار دارند. هر دو به دنبال راهی برای فرار از این ازدواج ناخواسته هستند. النا، با زیرکیهایی که از خود نشان میدهد، سعی میکند نیکو را به چالش بکشد و او را به ترک ازدواج ترغیب کند. اما نیکو، با شخصیتی تاریک و مرموز، او را به خود جذب میکند. آیا این دو توانایی دفاع از قلبهایشان را دارند یا عشق آنها را به سمتی ناگزیر میکشاند که هیچکدام از آنها پیشبینی نمیکنند؟
گوشه ای از رمان شیرین ترین فراموشی اثر دنیل لوری :
دکمه سیاهش را از جا دکمه در آوردم و دکمه های کتش را باز کردم مرا تماشا میکرد و هر سانت از پوستم طوری می سوخت که انگار خیلی نزدیک آتش ایستاده بودم.دوست دارم استدلال نصفه و نیمه ت رو بشنوم. تن صدایش خلاف این را میگفتبنابراین چی می خوای؟کتش را باز کردم جلیقه سیاهی که زیر آن بود، شکمش را در برگرفته بود.فقط من رو چک می کنی؟صدایش توام با خشونت بود._خواهرت نوشیدینی خورده و تو تشویقش کردی اوه، پس تو دردسر افتادم؟ دست در جیب بغلش کردم و سیگار را که میدانستم باید آنجا باشد بیرون آوردم. دیده بودم آن را بین لبهایش می گذاشت یا لای انگشتانش می چرخاند انگار سعی میکرد از کشیدنش منصرف شود.
این رو به پاپا بگو من یه ابلی هستم، نه روسو.خواستم برگردم اما مچم را گرفت.قرار نیست تنها بری بیرون بعضی کارکنای آشپزخونه رو دیدم که بیرون میرن. سعی کردم دستم را آزاد کنم اما این کار فقط توجهش را به دستم جلب کرد نگاهش روی حلقه ام تیره شد، انگار می خواست آن رای بیرون بکشد. انگشتم را خم کردم تا از حلقه محافظت کنم زیرا باور داشتم ممکن است سعی کند این کار را بکند. وقتی پنجه اش از مچم سر خورد به طرف در پشتی رفتم. تو قرار نیست با کارکنای آشپزخونه بیرون بری.با او مثل خانواده رفتار کن درست است؟
نه تنها بیرون میری و نه با کارکنای آشپزخونه با چشمهایی نیمه بسته و ذهنی گیج لحظه ای زمان برد تا کلماتش را درک کنم پلک زدم و سعی کردم سرم را صاف کنم._فندک داری؟من می رفتم بیرون چه خوشش می آمد یا نه از سوالم این طور برداشت کرد که از او دعوت کردم هر چند نمی دانستم چرا این لحظه در اینجا ثابت کرد نمی توانستم با او مانند اعضای خانواده ام رفتار کنم . باید موهایم را رها میکرد و من حتی توجه نکرده بودم …
دانلود رمان جدید شیرین ترین فراموشی از دنیل لوری