دانلود رمان گرد باروت pdf معصومه آبی

دانلود رمان گرد باروت pdf معصومه آبی

“همایون، پلیسی که با همکارانش سعی می‌کند امنیت جامعه را حفظ کند! اما همه‌ی آن‌ها زندگی شخصی دارند، همه‌ی آن‌ها خانواده‌ای دارند. در کارشان با مشکلاتی درگیر می‌شوند و چیزهایی می‌بینند که دلشان را به درد می‌آورد و حتی متنفرشان می‌کند. همایون سعی می‌کند بجنگد و پیروز شود. او مجبور است با چیزی بجنگد که به آرامی در رگ و خونش جریان دارد و یک زندگی را از هم می‌پاشاند.”

دانلود رمان گرد باروت از معصومه ابی

گوشه ای از رمان گرد باروت اثر معصومه ابی :

همایون به دقت نگاه در چهره ی بشاش او گرداند ؛ همیشه در اولین دیدارش با هر فرد ، وقتی طرفش شغل او را می فهمید چهره اش در هم میشد و پر از شک و گاهی حتی ترس . اما این مرد با همه فرق داشت خب راستش . . ما اومدیم تا راجع به یکی از همکلاسی های دوران دانشگاهتون سؤالاتی داشته باشیم. ابروهای پر پشت کریمی بالا پریدند!کی ؟پیرزاد بود که جوابش را داد سینا . . سینا صیادی کریمی سر جنباند و تک خنده ای زد آهان ، سینا ! یه زن بازیگر گرفته . خودشم ، اووووف. . دستش را مانند اوج گرفتن هواپیما رو به بالا حرکت داد: رفته اون بالا بالا ها!رضا لب فشرد و سر به زیر انداخت. همایون گفت: بله ، منظورمون ایشون هست کریمی چشم ریز کرد چی شده ؟! خلافی کرده ؟همایون سر به طرفین گرداند و زبان روی لب کشید ایشون نه ! در واقع ، خب . . ما دنبال سوابق به نفر به اسم حسام کبیری بودیم که توی جست و جو هامون فهمیدیم هم دانشگاهی شما و آقای صیادی بوده و گویا به مدت با ایشون اختلافاتی داشته که بعد منجر به اخراجش شده.

میخواستیم بدونیم شما چیزی از اون موقع یادتون میاد ؟! که اون دعواها سر چی بودن ؟ فرزاد دستی به چانه ی جمع شده اش کشید و دقایقی را در سکوت و فکر گذراند. بعد ، گویی جرقه ای در ذهنش زده شده باشد ، تند سر تکان داد و خود را جلوتر کشید سر یه زن بود ؛ آره .! باز سر جنباند سر به زن بود دعواشون سکوت ایجاد شده میانشان را همایون بعد از چند لحظه شکست. خود را پیش کشید و با چشمهای ریز شده پرسید یه زن ؟! فرزاد عکس العملی همچون دو بار قبل از خود نشان داد و این دفعه پلک هایش را هم باز و بسته کرد بله ، بله! توضیح بیشتری نداد. . رضا که حسابی توجهش جلب شده و خودش و همایون را در آستانه ی کشف سرنخ یک حقیقت بزرگ می دید ، بی درنگ پرسید: خب ، کی بود ؟! این زن کیه ؟

کریمی نگاهش را بین آن دو چرخاند و شانه بالا انداخت نمیدونم . ینی ، هیچکس نمیدونست.مثل ترکیدن یک بادکنک بود؛ پیرزاد خود را محکم به پشتی کاناپه کوباند و نفسش را پر فشار به بیرون فوت کرد و اخم بر پیشانی همایون نشست . گنگ و سؤالی به مرد خیره ماند. حرفش با عقل جور در نمی آمد! چه طور ممکن بود همه بدانند وسط این ماجرا پای یک زن در میان بوده و کسی نداند او کیست ؟! تلفن روی میز کار کریمی زنگ خورد. ،برخاست و دمی ایستاد و گفت: تنها چیزی که میدونم این بود که اون زن کارمند دانشگاه بود و قاعدتاً از هر دوی اونها بزرگتر ! در واقع ، شایعه شده بود که این دعوا ها یه جور رقابت عشقی بین اون دو تا بوده ولی خب. . شانه بالا انداخت و در حالی که مبل را دور زده و گامی به عقب بر می داشت ، ادامه داد: نمیدونم . شایدم بوده و به طرف میزش رفت. همایون و رضا نگاه متعجب و گنگی به هم انداختند.

دانلود رمان گرد باروت از معصومه ابی

  • اشتراک گذاری
نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
  • admin
  • ۲۵۶ بازدید
لینک کوتاه:
برچسب ها
موضوعات
ورود کاربران

مطالب محبوب
فهرست نویسندگان
درباره ما
به بوک
به‌بوک: مرجع دانلود رایگان رمان‌های عاشقانه و جذاب ایرانی و خارجی. دنیایی از داستان‌های عاشقانه، هیجان‌انگیز و جذاب در انتظار شماست. کتابخانه‌ی آنلاین ما شامل هزاران رمان در ژانرهای مختلف است. همین حالا به‌بوک را ببینید و غرق در دنیای داستان شوید!
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
ابر برچسب ها
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!