داستان دختری را روایت می‌کند که با وجود تعصبات خانوادگی، برای رسیدن به عشق واقعی‌اش تلاش می‌کند و مردی که سال‌ها برای بی‌حسی قلبش تلاش کرده، در نهایت اسیر عشق او می‌شود.
گوشه ای از رمان بهشت من اثر زهرا قلنده :
رفتم سمت ماشین و سوار شدم. کنارم نشست و از خونه زدیم بیرون خونه ی دریا کجاست؟ مقابل در سیاه رنگی ترمز کردم که گفت: همین جاست. بگو بیاد. گوشیشو دراورد و شماره گرفت. گفت جلو در تونیم و کارت دارم. وقتی قطع کرد اشاره ای به جلو کرد و گفت برو جلوتر اصلا حواسم نبود اینجا و اینسیم کمی جلو رفتم و بعده چند دیقه دریا اومد و سوار شد. با نوید سلام علیک کرد و خیلی سرد به من سلام کرد. همون طور که با اخم زل زده بودم به جلو گفتم: آلیا اینجاست؟ نه. یه ربع پیش خواهرش اومد دنبالش رفتن مشتی به فرمون کوبیدم و گفتم:
چرا زنگ میزنم جواب نمیده؟ چرا باید جواب بده؟ کم بلا سرش آوردی؟ دیگه چی از جونش میخوای دستم مشت شد که نوید گفت عزیزم امیر خیلی نگرانشه میتونه بیاد بیرون چند دیقه؟ فکر نکنم حالش خیلی خوب نبود. گفت میرم خونه میخوابم خونشون کجاست؟ نمیتونم بگم مامان باباش خیلی سخت گیرن. اگه چیزی بفهمن خیلی براش بد میشه ببینمش باهاش حرف بزنم اسمی بهش نمیزنم فقط میخوام پوزخندی زد دیگه جای سالمی تو به بدنش نمونده که بخوای اسیب بزنی عصبی برگشتم سمت جلو . لعنتی اگه آلیا مثل اعصاب بود نگاهشم نمیکردم تو اینقد رو نقد رو از پشت دست انداخت دور گردن نوید …
دانلود رمان بهشت من pdf زهرا قلنده
