دانلود رمان آقای سردبیر از مرضیه نعمتی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

هدیه خبرنگار است و با پدر و نامادی و دختر نامادری اش زندگی می کند واز زندگی با نامادری و دخترش رضایت چندانی ندارد. اخیرا سردبیر جدیدی با روحیه خشک و سخت و جدی و غیرقابل انعطافی وارد دفتر مجله شده که تا حدودی محیط را مشموش کرده و در این بین رفتارهایی از خود نشان داده که سوءظن هدیه را برای رابطه ناسالمش با دختر نامادری اش فراهم کرده

خلاصه رمان آقای سردبیر

داخل آشپزخانه در حال رفتن به سمت یخچال بودم که چشمم به طناز توی هال افتاد مانتو و شلوار و شال رنگی پوشیده بود و در حال صحبت تلفنی با کسی بود. چشم الان میام شما بگین کجا بیام. در حالی که کنجکاو دانستن نام مخاطب پشت گوشی ای خطابش میکرد شده بودم، از در یخچال فاصله داشتم و فالگوش ایستادن کار درستی نبود اما دست خودم هم .نبود صدای طناز را شنیدم که گفت طبقه چهار واحد شش؟ بله متوجه شدم خداحافظ.

و گوشی را قطع کرد و ناگهان با دیدن من که فرصتی برای فرار پیدا نکرده بودم غافلگیر شد. سعی کردم اوضاع را عادی جلوه بدهم و به سمت یخچال رفتم. صدای عصبی طناز را از پشت سرم شنیدم پشت سرم شنیدم: گوش و استاده بودی؟! با خونسردی تصنعی گفتم: چرا باید صحبتای تلفنی بی اهمیت تو برای من مهم باشه؟! پوزخندی زد و گفت: آره تو گفتی و منم باور کردم! و نگاهش را از صورتم برداشت و از خانه بیرون رفت و مرا با کنجکاویام بر جای گذاشت.

با صدای ندا از خودم بیرون آمدم. هدیه بیا کمک دستم شکست! نگاهم به ندا افتاد که با کلی خرید داخل خانه آمد. از آشپزخانه بیرون رفتم و به نایلون های توی دستش نگاه کردم چند تا از نایلون های خرید را از دستش گرفتم و گفتم: چرا تنها رفتی؟ با بابا میرفتی خب! با نایلونهای باقی مانده به سمت آشپزخانه رفت و گفت: بابات خونه نیست. نایلونها را داخل آشپزخانه بردم و مواد غذایی را از درونشان بیرون آوردم ندا هم در حال بیرون آوردن مواد غذایی دیگر گفت: طناز کجاست؟